بخش ۱۱ - رفتن امام تشنه کام به جانب میدان و آمدن سکینه ی مظلو مه به وداع پدر
چو شد دور لختی ز پرده سرای
ستاد اسب پیغمبر رهنمای
نمی رفت هرچ اش برانگیخت شاه
که بد دست حق بسته پایش زراه
همی برخروشید و افشاند دم
همی بر زمین کوفت رویینه سم
که شاها ز رفتار دارم معاف
که خفته است بردست من کوه قاف
اگر چند در پیش فرمان شاه
سبک آیدم کوه چون پر کاه
مراین کوه از عرش سنگین تراست
که عرش آفرین را گزین دختر است
شهنشاه سوی زمین بنگریست
که نارفتن باره بیند که چیست
گزین دخت را دید افتاده زار
گرفته سم اسب را درکنار
فرود آمد از باره گی بی درنگ
کشیدش چوجان اندر آغوش تنگ
همی دست بر روی و مویش بسود
سکینه (س) به زاری همی بر فزود
زمانی بدانگونه بگذشت کار
دل شه ز شوق شهادت فگار
نه او خود ز شه دست برداشتی
نه آزردنش شه رواداشتی
درآندم به آغوش فرخنده باب
ربودش به امر خداوند خواب
چو یک لخت بگذشت بیدار شد
روان آب چشمش به رخسار شد
زدامان شه خویش را دور کرد
بدو گفت: بشتاب سوی نبرد
شهنشه بفرمودش ای جان باب
روانت چه دید؟ اندرین طرفه خواب
که تا این زمان داشتی اشک و آه
نهشتی که تازم به جنگ سپاه
کنونم برانگیزی از بهر جنگ
همی زاری آری که منما درنگ
بگفتا: در این دم که خوابم ربود
پیمبر (ص) به من روی فرخ نمود
بفرمود کز دامن باب دست
رها کن میفکن به عزمش شکست
بهل تا رود سوی میدان کین
که این است فرمان جان آفرین
بگفت این و گریان سوی خیمه گاه
برفت و نشست از بر باره شاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از شخصیتهای تاریخی و مذهبی روایت شده است. پیغمبر (ص) بر اسب خود نشسته و به سوی میدان نبرد میرود، اما در این مسیر، دختری از او میخواهد تا به دفاع از او بپردازد. شاه (شاید امام حسین (ع) باشد) به آرامی به دختر نگاه میکند و او را در آغوش میگیرد. دختر زار زار گریه میکند و دست از شاه نمیکشد. وقتی که به خواب میرود، خواب خوب و نیکویی میبیند که در آن پیغمبر (ص) به او دستور میدهد که باید از پدر خود فاصله بگیرد و آماده نبرد شود. پس از بیداری، دختر به سمت نبرد میرود و همچنان در فکر خواب و شعار پیغمبر (ص) است. در نهایت، شاه به او میگوید که باید از یادداشتهای خوابش بیاموزد و به میدان جنگ برود.
هوش مصنوعی: وقتی که اندکی فاصله گرفتند از پردهی خانه، اسب پیامبر به راهنمایی ایستاده است.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که شاه به او دستور بدهد و او را تحریک کند، باز هم او از مسیر نادرستی که انتخاب کرده دست برنمیدارد؛ زیرا در دام تقدیر و قدرت الهی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: او با صدای بلندی فریاد زد و نفسش را بر زمین پاشید و پاهایش را به زمین کوبید.
هوش مصنوعی: من از رفتار شاه به راحتی میگذرم، زیرا کوه قاف در دستان من خوابیده است.
هوش مصنوعی: اگر چه در برابر فرمان شاه کوچک و سبک باشم، اما مانند کوهی که به راحتی احساس نمیشود، بزرگ و محکم هستم.
هوش مصنوعی: این کوه به اندازهای سنگین و بزرگ است که بر اساس عظمتش، نشاندهنده مقام والای خالق آن است. به گونهای که میتوان آن را از عرش الهی نیز برتر دانست.
هوش مصنوعی: شاه به سوی زمین نگاهی انداخت تا ببیند که آنجا چه خبر است و چه چیزی در حال وقوع است.
هوش مصنوعی: دختر مورد نظر را دید که در حالتی بد و پریشان افتاده است و سم اسب را در کنار خود گرفته است.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی از اسب پایین آمد و او را در آغوشش گرفت.
هوش مصنوعی: به آرامی دستی بر صورت و موی او کشید و با گریه و زاری بر اندوهش افزود.
هوش مصنوعی: زمانی سپری شد که دل شاه به خاطر شوق شهادت به شدت نگران و ناراحت بود.
هوش مصنوعی: نه او خود از مقام سلطنت دست کشید و نه تو به او آسیب رساندی.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، به آغوش مادری خوشبخت رفت و به فرمان خداوند به خواب رفت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که یک لحظه گذشت، او بیدار شد و اشکهایش بر روی صورتش جاری شدند.
هوش مصنوعی: از آغوش پادشاه خود فاصله گرفت و به او گفت: سریعاً به سوی میدان جنگ برو.
هوش مصنوعی: پادشاه به او گفت: ای جان، در این خواب عجیب چه دیدهای؟
هوش مصنوعی: تو تا به حال در دل غم و اندوه نشستهای و حالا آمادهای تا به میدان مبارزه بروی.
هوش مصنوعی: اکنون من به خاطر جنگ، به شدت درخواست کمک میکنم و تو را به کارزار دعوت میکنم، پس درنگ نکن.
هوش مصنوعی: او گفت: در این لحظه که خواب به چشمانم آمد، پیامبر (ص) به من نمودار شد.
هوش مصنوعی: فرمان داد که از دامن پدر دستت را رها کن و نگذار که به خاطر او به شکست برسی.
هوش مصنوعی: بگذار تا به سمت میدان جنگ برود، زیرا این فرمانی است که جان را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: او این را گفت و با حالتی غمگین به سمت خیمهها رفت و در کنار تخت شاه نشسته بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.