گنجور

 
ابن حسام خوسفی

دلم شکسته و مجروح و مبتلای حسین

طواف کرد شبی گِردِ کربلای حسین

شکفته نرگس و نسرین و سنبل تر دید

ز چشم و جبهه و جعد گره‌گشای حسین

طراز طرهٔ مشکینِ عنبر افشانش

خضاب کرد به خون، خصم بی‌وفای حسین

به جای غالیه بر روی خاک خون‌آلود

کمند غالیه سیمای مشک‌سای حسین

ز حلق تشنهٔ او رسته لالهٔ سیراب

ز خون که موج زد از جانب قفای حسین

قدْر چو واقعهٔ کربلا مشاهده کرد

ز چشم، چشمهٔ خون راند بر قضای حسین

سپهر شیشه شامی پُر اشک یاقوتی

که آب می‌طلبد لعل جان‌فزای حسین

نشسته بر سر خاکستر آفتاب مقیم

کبودپوش به سوک از پس عزای حسین

جمال روشن خورشید را غبار گرفت

که در غبار نهان شد مه لقای حسین

به روز معرکه چون پای در رکاب آورْد

سوار ابلق دوران نداشت پای حسین

بسوخت شامی ملعون چود دیو از آتش نجم

ز برق صاعقه تیغ جان‌ربای حسین

در آن محل که ز بیداد، داد، داده شود

سزای خود ببرد خصم ناسزای حسین

به روز واقعه، ای ظالم خدا ناترس!

بیا ببین که چه‌ها کرده‌ای به جای حسین

خدای قاضی و پیغمبر از تو ناخشنود

چگونه می‌دهی انصاف، ماجرای حسین؟

حسین، جان گرامی فدای امت کرد

سزاست امت اگر جان کند فدای حسین

به روز حشر ببینی به دست پیغمبر

کلید گنج شفاعت به خون‌بهای حسین

حسین را تو ندانی خدای می‌داند

کمال منزلت و عزت و علای حسین

نکاح مادر او زیر سایهٔ طوبی

ببست با پدرش در ازل خدای حسین

غبار گرد مناهی به دامنش نرسید

ز عصمت گهر پاک پارسای حسین

هزار سجده کند آفتاب اگر روزی

به آفتاب رسد سایهٔ ردای حسین

فروغ مشعله آفتاب را چه محل؟

به پیش پرتو قندیل پر ضیای حسین

سراییان سرا بوستان روضهٔ خلد

کنیزکان حریم حرم‌سرای حسین

چو زائران حرم طایران سدره‌نشین

طواف کرب و بلا کرده بر هوای حسین

نه از خطاست که بر مشک ناب طعنه زند

غبار غالیه‌آمیز خاک پای حسین

هزار تکمهٔ رومی بر اطلس شامی

قضا نهد که بود آب‌ره قبای حسین

بدان امید که فیض عطای او بیند

سحاب قطره‌زنان از پی سخای حسین

سحاب قطرهٔ باران، حسین سر بخشید

عطای ابر کجا و کجا عطای حسین؟

ز بیم ورطهٔ طوفان نمی‌تواند رست

جز آن که هست درین ورطه آشنای حسین

گدای حضرت او شو که عاقبت روزی

به پادشاهی عقبی رسد گدای حسین

اگر رضای خدا و رسول می‌طلبی

متاب روی ارادت تو از رضای حسین

مطیع رأی تو رضوان بوَد اگر باشی

به اعتقاد چو رضوان مطیع رأی حسین

ولایت دل خویشم از آن پسند آمد

که شد ولایت او مسکن ولای حسین

به باغ منقبت آل مصطفی امروز

منم چو بلبل خوش‌خوان سخن‌سرای حسین

ز سدره در گذرد پایهٔ مدارج من

چو من مدیح سگالم به منتهای حسین

خموش ابن حسام! این سخن نه لایق توست

ستایش تو کجا و کجا ثنای حسین؟

هزار سال اگر از لامکان گذر یابی

کجا رسید توانی به کریای حسین؟

مهیمنا به دعائی که خواند پیغمبر

که یاد کرد درو صفوت و صفای حسین

به مادر و پدر او و جد او و بنیه

بدان برادر معصوم مجتبای حسین

کز آفتاب قیامت مرا پناهی ده

به زیر سایهٔ دامن‌کش لوای حسین

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار