شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپید روز به پاکی رخان تو ماند
عقیق را چو بسایند نیک سودهگران
که آبدار بود، با لبان تو ماند
به بوستان ملوکان هزار گشتم بیش
گل شکفته به رخسارگان تو ماند
دو چشم آهو و دو نرگس شکفته ببار
درست و راست بدان چشمکان تو ماند
کمان بابلیان دیدم و طرازی تیر
که بر کشیده شود، به ابروان تو ماند
تو را به سروبن بالا قیاس نتوان کرد
که سرو را قد و بالا بدان تو ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شاعر در این شعر میگوید که هزاران و صدها زیبایی در طبیعت و شهر و زندگی دیده است اما آن زیباییها در برابر زیبایی یار او هیچ هستند و کم میآورند؛ نرگس و چشم آهو کمی شبیه چشمان یارش هستند و تیر کمانهای بابلی کمی شبیه به تیر غمزههای یارش . در نهایت شاعر میگوید که راستقامتی سرو را باید به قامت یارش تشبیه کنند نه برعکس.
سیاهی شب به زلفهای سیاه تو شبیه است، سپیدی روز به پاکی رخ تو میماند
وقتی که حکاکان عقیق را خوب بسابند، هنگامی که سرخ و باطراوت و شاداب میشود به لبهای تو شبیه میشود.
در بهترین باغهای بزرگان گشت و سیر کردم گلهای تازهٔ آن باغها به چهرهٔ تو میماند
دو چشم آهو و دو نرگس مست که تازه شکفته شده، بدون شک به چشمان قشنگ تو شبیه است.
کمان بابلی و تیرهای صافی دیدهام که اگر آن کمان کشیده شود از نظر قوس و کشیدگی به ابروهای تو میماند.
[برعکس دیگران که قد و بالای آنها را به سرو شباهت میدهند] قامت تو را با قامت سرو نمیشود مقایسه کرد چون این سرو است که که از لحاظ قد و بالا به تو شبیه است. [تو ملاک و مصداق قد و قامت زیبا و بلندی، نه سرو]
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.