گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

پیرهن باری گران باشد به تن

«بگذر از تن تا نخواهی پیرهن»

بگذر از تن تا سراپا جان شوی

بلکه از جان هم که تا جانان شوی

چیست تن تا کس شود پابست وی

چشم اگر داری گریز از دست وی

وای وای ار کس اسیر وی شود

گر شود مستخلص از وی کی شود

بهتر تن محتاج آب ونان شوی

ز آن رهین منت دونان شوی

بگذر ار تن تا نخواهی آب ونان

نه شوی محتاج دونان بهر آن

تن تو را محروم از جانان کند

و زغم اینت بری از جان کند

تن حجاب جان وجانان آمده است

فی الحقیقت آفت جان آمده است

چون پری از آهن از تن شو بری

جان من تا کی کنی تن پروری

این تنی کامروز از اوداری سرور

می شودفردا غذای مار و مور

تن به صد دردت نمایدمبتلا

بگذر ازتن تا نیفتی در بلا

ای که در عالم گرفتار تنی

آه من همچون تو تو همچون منی

ترسم آخر پایمال تن شویم

شرمسار از دوست زاین دشمن شویم

سعی کن تا وارهیم از قید تن

جان بریم از دست کین وکید تن

غافل است آن کس که تن می پرورد

زآنکه آخر مار ومورش می خورد