گنجور

 
بلند اقبال

مخور می و گر میخوری کم بنوش

که ماندبرایت به جا عقل و هوش

بط باده رو با بت ساده خور

اگر میخوری این چنین باده خور

اگر چه ندارند مستان ادب

ولی با ادب باش و خاموش لب

دو تن را که جنگ افتد اندر میان

بدر رو از آنجا چو تیر از کمان

به مستی نه شوخی کن و نه ستیز

وگر کس ستیزد تو از وی گریز

بیفکن نظر در حروف شراب

که نیمش بود شر دگر نیمش آب

مخور آن چنان می که مستی کنی

به مستی همانا که پستی کنی

اگر میخوری باده مستی مکن

مشو مست و دعوی هستی مکن

حرام است آن می کز انگور شد

خوش است آن شرابی که از نور شد

شرابی که از او گریزد خرد

چرا کس خورد یا چرا کس خرد

شرابی که از تاک حب علی است

از آن خور کز آن جان و دل منجلی است

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی