گنجور

 
بلند اقبال

الهی گناهانم از حد گذشت

چوکوه گران گشت وچون ریگ دشت

همی بر گناهم دمادم فزود

گناهی که ازمن نیامد نبود

مرا چشم امیدبر عفو توست

چه غم از گناهم اگر عفو توست

اگر بندگان را گناهی نبود

کجا رحم وعفو تورخ می نمود

گنه باشد از بنده عفو از خدا

بیا درگذر از گناهان ما

که ما بندگان ضعیف توایم

همه میهمان در مضیف توایم

زخوان کرم سیر کن جمله را

به بذل وعطا میرکن جمله را

تو بر هر چه خواهی کنی قادری

براحوال ما ناظر وحاضری

به حکم تو حنظل چنین گشته تلخ

مه ازامر توغره گردید وسلخ

نباشد گنه بخش غیر از تو کس

تو بخشنده هر گناهی و بس

اگر خوب اگر بد تو را بنده ایم

به ما رحم فرما که شرمنده ایم

 
sunny dark_mode