گنجور

 
بیدل دهلوی

هوس در مزرع آمال‌ گو صد خرمن انبارد

شرار کاغذ ما ربزش تخم دگر دارد

غبار گفتگو بنشان مبادا فتنه انگیزی

نفسها رفته رفته شور محشر بار می‌آرد

جلال ‌عشق آخر سرمه سازد شور امکان را

ز برق غیرت آتش نیستان ناله نگذارد

جهان محکوم‌تقدیر است باید داشت مغرورش

اگر ناخن ز قدرت دم زندگو پشت خود خارد

چه‌گل خرمن‌کنیم از ریشه‌های نقش پیشانی

عرق درمزرع بیحاصل ما خنده می‌کارد

شکست‌شیشه برهم می‌زند هنگامهٔ مستان

کسی از امتحان یارب دل ما را نیازارد

به این ذوق طرب کز حسرت دیدار لبریزیم

نگه خواهد چکیدن گر تری دامانم افشارد

جنون مشرب پروانه‌ای دارم‌که از مستی

زند آتش به خویش و صیقل آیینه پندارد

مژه هرجاگشودم سیر نیرنگ دویی‌کردم

ببندم چشم تا از راه نم آیینه بردارد

نمو از ریشهٔ بی‌عشرت ما می‌کشد گردن

وگرنه ابر این وادی سر افکنده می‌بارد

چو غفلت غافلیم از غفلت احوال خود بیدل

فراموشی‌، فراموشی به یادکس نمی‌آرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد

به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد

جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش

کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد

خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی‌حاصل؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
انوری

بتی دارم که یک ساعت مرا بی‌غم بنگذارد

غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد

نصیحت‌گو مرا گوید که برکن دل ز عشق او

نمی‌داند که عشق او رگی با جان من دارد

دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف

[...]

امیرخسرو دهلوی

مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد

چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد

به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین

لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد

دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه

[...]

ناصر بخارایی

من رنجور را امید وصلش زنده می‌دارد

وگر نه درد هجرانت مرا یک لحظه نگذارد

نگردد شام من روشن، نمیرد سوز دل، گرچه

ز آهم می‌جهد برق و ز چشمم سیل می‌بارد

مرا چون سرمه زیر پای خود سوده است آن دلبر

[...]

جامی

چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد

صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد

عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق

زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد

سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه