گنجور

 
بیدل دهلوی

آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت

واکردن مژگان چراغم سحری داشت

خوابم چه خیال است به گرد مژه گردد

بالین من‌گم شده آرام پری داشت

چشمی به تحیرکدهٔ دل نگشودیم

آیینه همین خانهٔ بیرون دری داشت

ما بیخبران بیهده بر ناله تنیدیم

تا دل نفس سوخته هم نامه‌بری داشت

قاصد، ز رموز جگر چاک چه‌گوید

درنامهٔ عشاق دریدن خبری داشت

آخرگروه حیرت ما باز نگردید

او بودکه هر چشم‌گشودن دگری داشت

کردیم تماشای ترقی و تنزل

آیینهٔ ما هر نفس از ما بتری داشت

زین بحر، عیارطلب موج‌گرفتیم

آن پای که فرسود به دامن گهری داشت

آگاه نشد هیچ‌کس از رمز حلاوت

ورنه لب خاموش گره نیشکری داشت

بی‌شعله نبود آنچه تو دیدی‌گل داغش

هر نقش قدم یک دو نفس پیش سری داشت

با لفظ نپرداختی ای غافل معنی

تحقیق پری در نفس شیشه‌گری داشت

آسان نرسیدیم به هنگامهٔ دیدار

ای بیخبران آینه دیدن جگری داشت

عریانی‌ام ازکسوت تشویش برآورد

رفت آنکه جنونم هوس جامه‌دری داشت

بیدل چقدر غافل‌کیفیت خویشم

من آینه در دست وتماشا دگری داشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

زلف که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت

مانند شب قدر مبارک سحری داشت

هر چند که من ساغر اندوه کشیدم

تا چشم زدم ساقی دَوَرانِ دگری داشت

گر یار به ما کرد نظر عین وفا بود

[...]

امیر شاهی

وقتی دل آواره در آن کو گذری داشت

با نرگس جادوی تو پنهان نظری داشت

گفتی: خبر دوست شنیدی چه شدت حال؟

اینها ز کسی پرس که از خود خبری داشت

دل ناوک مژگان ترا سینه سپر کرد

[...]

شاهدی

خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت

وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت

آورد صبا وقت سحر مژده دیدار

گویا که دعای سحر ما اثری داشت

بگریست بر احوال درونم همه شب شمع

[...]

هلالی جغتایی

در مجلس اگر او نظری با دگری داشت

دانند حریفان که در آن هم نظری داشت

هر لاله، که با داغ دل از خاک برآمد

دیدم که: ز سودای تو پر خون جگری داشت

امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟

[...]

میلی

در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت

گویا ز نهان آمدن من خبری داشت

دی گفت بسی حرف وفا روی برویم

گویا که به من روی و سخن با دگری داشت

آرام ازو جذبه شوق که چنین برد؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه