عزت و خواری دهر آن همه دور از هم نیست
افسری نیست که با نقش قدم توأم نیست
روز و شب ناموران در قفس سیم و زرند
هیچ زندان به نگین سختتر از خاتم نیست
عکس هم دست ز آیینه به هم میساید
تا ز هستی اثری هست ندامت کم نیست
غنچه و گل همه با چاک جگر ساختهاند
خون شو، ای دل که جهان جای دل خرم نیست
بسکه خشک است دماغ هوسآباد جهان
صبح این گلشن اگر آب شود شبنم نیست
ای سیهکار هوس، بیخبر از گریه مباش
که به جز اشک چراغان شب ماتم نیست
ساز اسراری و ضبط نفست سست نواست
اندکی تاب ده این رشته اگر محکم نیست
سهل مشمر سخن سرد به روشنگهران
که نفس بر رخ آیینه ز سیلی کم نیست
عالم حیرت ما آینهٔ همواریست
ساز این پرده تماشاگه زیر و بم نیست
محو گلزار تو را جرات پرواز کجاست
بال ما ریخت به جایی که تپیدن هم نیست
به تمیز است غرض ورنه به کیش همت
نیست زخمی که به منتکدهٔ مرهم نیست
وضع بیحاصل ما بار دل اندوختنست
شاخ و برگی که سر از بید کشد بیخم نیست
حسن تاب عرق شرم ندارد بیدل
ورنه آیینهٔ ما آن همه نامحرم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تضاد بین عزت و خواری در دنیا اشاره دارد و میگوید که این دو مفهوم به یکدیگر نزدیک هستند. او به محدودیتهای زندگی و رنج و سختیهایی که در پی ثروت و مقام وجود دارد، اشاره میکند و میگوید که حتی در دنیا پر از زیبایی، دلها غمگین و کسالتبارند. شاعر از لذتها و آرزوهای ناپایدار یاد میکند و به نوعی انتقادی به دنیا و هوسرانان میکند. در نهایت، او به محصور بودن انسان در مشکلات و ناکامیها اشاره دارد و میگوید که حتی زیباییهای دنیا نمیتوانند دل را شاد کنند؛ چرا که در عمق وجود، غم و اندوه حاکم است.
هوش مصنوعی: عزت و ذلت در زندگی به هم وابستهاند و جدایی آنها سخت است. هیچ فرماندهی وجود ندارد که نتواند آثار و نشانههای تو را در کنار خود ببیند.
هوش مصنوعی: روز و شب، افراد معروف در دنیای ثروت و تجملات همانند قفسی از طلا و نقره زندگی میکنند. اما هیچ زندانی، به اندازهی زندانی که انگشتر یا مهر بر دستانشان قرار دارد سخت و غیرقابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: آینهها به هم میخورند و تصویر یکدیگر را منعکس میکنند تا نشان دهند که در هستی، آثاری وجود دارد و در این میان، احساس ندامت کم نیست.
هوش مصنوعی: غم و اندوه بر دل حاکم است و حتی زیباترین و دلانگیزترین چیزها هم از درد و رنج ساخته شدهاند. ای دل، خود را به خون بشوی زیرا در این دنیا جایی برای خوشی و سرخوشی نیست.
هوش مصنوعی: دماغ این هوسآباد جهان چنان خشک است که اگر گلشن صبحگاهی آب شود، دیگر شبنمی در آن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ای کسی که تنها به خواستههای خود فکر میکنی، غافل از اینکه دردی در دل دارم، بدانی که جز اشک و اندوه، چیزی برای روشنکردن شبهای غم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به راز و رمز زندگی آهنگی مینوازد و صدای درونت ضعیف است. اگر این رشتهی ارتباط تو محکم نیست، کمی صبر کن و تحمل کن.
هوش مصنوعی: سخن آسان را برای کسانی که دل روشن دارند، بیپروا بیان کن؛ چراکه تأثیری که نفس بر چهره آیینه دارد، از لطافت و زیبایی کم نیست.
هوش مصنوعی: دنیا مانند آینهای صاف و بدون درز است که در آن حیرت و شگفتی ما منعکس میشود. این مکان تماشا، نه تنها جنبههای مثبت و منفی ندارد، بلکه تمامی جنبهها را در خود جای داده است.
هوش مصنوعی: علاقه و عشق به زیباییهای تو باعث میشود که جرات پرواز و حرکت نداشته باشیم. در جایی قرار گرفتهایم که حتی تپش قلب نیز حس نمیشود.
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این صورت است که هدف باید به صورت دقیق و با دقت دنبال شود، زیرا اگر همت و تلاش در مسیر نادرست باشد، هیچ نتیجهای حاصل نخواهد شد. مانند زخمی که درمانی برای آن وجود ندارد، تلاشهای نادرست به هیچ دردی نخواهد خورد.
هوش مصنوعی: وضع بیفایده ما مانند تجمع دلی پر از غم است؛ مانند شاخ و برگی که از درخت بید میروید اما هیچ خمیدگی ندارد.
هوش مصنوعی: زیبایی ممکن است از عرق شرم نترسد و خجالت نکشد، اما اگر این چنین باشد، باید بدانیم که آینهٔ ما آنقدر نامحرم نیست که نتواند حقیقت را نشان دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
[...]
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
[...]
من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
[...]
هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.