گنجور

 
بیدل دهلوی

حسنی است بر رخش رقم مشک ناب را

نظاره کن غبار خط آفتاب را

هر جلوه باز شیفتهٔ رنگ دیگر است

آن حسن برق نیست‌ که سوزد نقاب را

مست خیال میکدهٔ نرگس توایم

شور جنون‌ کند قدح ما شراب را

بوی بهار شوق تو را رنگ معجزی‌ست

کآرد به رقص و زمزمه مرغ‌ِ کباب را

خاکستر است شعله‌ام امروز و خوش‌دلم

یعنی رسانده‌ام به صبوری شتاب را

ما را ز تیغ مرگ مترسان‌ که از ازل

بر موج بسته‌اند کلاه حباب را

اسباب زندگی همه دام تحیر است

غیر از فریب هیچ نباشد سراب را

کو شور مستی‌ای که درین عبرت‌انجمن

گرد شکست شیشه‌ کنم ماهتاب را

سیماب را ز آینه پای‌ گریز نیست

دارد تحیرم به قفس اضطراب را

توفان طراز چشم من از پهلوی دل است

سامانِ آبروست ز دریا سحاب را

دانا و میلِ صحبت نادان چه ممکن است

موج‌ گهر به خاک نیامیزد آب را

تا چند رشتهٔ نفس از وهم تافتن

دیگر به پای خویش مپیچ این طناب را

بیدل شکسته‌رنگی خاصان مقرر است

باشد شکستگی ورق انتخاب را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه