صبح این بادیه آشوب تپشهای دل است
شامگردی ز جنونتازی سودای دل است
مجمر اینجا همه گوش است بر آواز سپند
آسمان خانهٔ زنبور ز غوغای دل است
گه تپشگاه فغان، گاه جنون میخندد
برق تازی که در آیینهٔ اخفای دل است
نیست حرفی که ازین نقطه نیاید بیرون
شور ساز دو جهان اسم معمای دل است
نه همین اشک به توفان تپش میغلتد
داغ هم زورق توفانی دریای دل است
شیشه بیخون جگر کی گذرد از سر جام
چشم حیرتزدهام آبلهٔ پای دل است
حسن بیپرده و من سر به گریبان خیال
اینکه منع نگهم میکند ایمای دل است
نوبهاری عجب از وهم خزن باختهام
غم امروز من اندیشهٔ فردای دل است
ظرف و مظروف خیال آینهٔ یکدگرند
هرکجا از تو تهی نیست همان جای دل است
نیست جز بیخری راحلهٔ ریگ روان
رفتن از دست به ذوق طلبت پای دل است
کس به تسخیر نفس صرفهٔ تدبیر ندید
به هوس دام مچین وحشی صحرای دل است
بیدل احیای معانی به خموشی کردم
نفس سوخته اعجاز مسیحای دل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره پیچیدگیها و احساسات عمیق دل و روح انسان است. شاعر از آشوبهای درونی و جنون ناشی از عشق سخن میگوید و به توصیف تپشهای دل، دردهای ناشی از جدایی و شوق وصال میپردازد. او تأکید میکند که همه چیز به نوعی با دل و احساساتش در ارتباط است و دنیای بیرونی نیز بر اساس دروننگری ساخته میشود. غم و شوق، عمیقترین احساسات شاعر را تشکیل میدهند و او در جستجوی معنای زندگی و عشق، لحظاتی از حیرت و تفکر را تجربه میکند. در نهایت، او به قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند و میگوید که این احساسات میتوانند منجر به احیای معانی عمیقتری شوند.
هوش مصنوعی: صبح در این سرزمین، دل با تپشهایش دچار آشفتگی است و غروب با جنون و شوقی که در دل دارد، دچار گردش و بیقراری میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا همه توجهها به صدای علفهای بلند است، و خانهٔ زنبور پر از هیاهو و شادابی دل است.
هوش مصنوعی: گاهی دل، با صدای تپشهایش ناله میکند و گاهی از شوق و دیوانگی میخندد، مانند برق تازی که در آینهٔ پنهانکاریهای قلب ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: هیچ سخنی نیست که از این جا خارج نشود، شور و حماسهای که در دو جهان وجود دارد، به نام راز دل شناخته میشود.
هوش مصنوعی: این اشک به تنهایی در برابر تلاطمهای درونی نمیتواند بیفتد؛ بلکه حس درد و ناراحتی، مانند یک قایق در دریای طوفانی دل ماست.
هوش مصنوعی: شیشهای که بدون خون دل ساخته شده، چگونه میتواند از سر جام چشمان حیران من عبور کند. در واقع، درد و رنجی که در دل دارم همچون زخمی بر پا است.
هوش مصنوعی: زیباییهای بیپرده و نمایان او مرا به خود جذب کرده و من در افکار خود غرق شدهام. این احساس، نشانهای از دل من است که میگوید مراقب باش، چون ممکن است چیزی مانع دیدن آن زیباییها شود.
هوش مصنوعی: بهار زیبا و شگفتانگیزی را مشاهده میکنم، اما در درونم غم و اندوهی از سرمای فصل خزاں احساس میکنم. امروز، افسردگی من ناشی از نگرانی و فکر به فردای قلبم است.
هوش مصنوعی: ظرف و مظروف به نوعی شبیه به هم هستند و هر کجا که جای خالی از تو وجود داشته باشد، آنجا قلب و احساسات تو نیز حضور دارند.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در سفر زندگی وجود ندارد، عدم راهیابی است. مسیر روان مانند ریگ جابهجا میشود و برای حرکت در آن، دلی پر از اشتیاق و میل به شناخت لازم است.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته با تدبیر و برنامهریزی بر نفس خود تسلط پیدا کند، زیرا خواستهها و آرزوهای دل مانند یک دام وحشی در بیابان است که انسان را به گرفتار شدن وادار میکند.
هوش مصنوعی: با سکوت خود، معانی زندهای را به وجود آوردم که در دل سوختهام، مانند معجزهای مشابه با معجزات مسیح، به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است
آتش طور، فروغ رخ موسای دل است
چهره، حوران بهشتی عبث آراسته اند
چشم صاحب نظران محو تماشای دل است
پای هشیار نه، ای پیک خیال رخ دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.