سرکیست تا برد آرزو به غبار سجدهکمینیات
نرسید قطرت نه فلک به هوابیان زمینیات
نه حقیقت دویی آشنا، نه دلیل عین تو مآسوا
بهکجاست عکس توهمیکه فریبد آینه بینیات
تک و تاز وهم و گمان ما به جنون گسسته عنان ما
تویی آنکه هم تو رسیده ای به سواد فهم یقینیات
ز جهات عالم خشک و تر به غنا نچیده ای آنقدر
کهکسی به غیر تنزه تو رسد به دامن چینیات
نه به فهم تاب رسیدنی نه به دیده طاقت دیدنی
دل خلق و هرزه تپیدنی به خیال جلوه کمینیات
چهحدوث وکو قدمزمان چهحسابکون وکجا مکان
همه یکشاره ای کنفکان نهشهوری و نهسنینیات
به جراحت دل ناتوان ستم است دیده گشودنم
که قیامتیست ششجهت ز تبسم نمکینیات
ز غرور ناز فعیتی که به ما رسانده پیام تو
چقدر شکستهکلاه دل خم طاق نسبت چینیات
عدم و وجود محال ما، شده دستگاه خیال ما
چه بلاست نقص و کمال ما که نهآنی استو نه اینیات
دل بیدل از پی نام تو به چه تاب لاف توان زند
که ز که برد اثر صدا ادب تلاش نگینیات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی همچون وجود، خدایی، و درک انسانی میپردازد. شاعر به جستجوی حقیقتی عمیق و فراتر از شناخت انسانی میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که ما با تصورات و سوءتفاهمات خود محصوریم. او به جنون و تلاطم ذهنی اشاره کرده و از این مینالد که فهم و درک ما از عالم و خداوند محدود و ناچیز است. شاعر عمیقاً به تضاد بین وجود و عدم، کمال و نقص، و واقعیت و خیال مینگرد و در نهایت به خرد و بیداری دل انسان در مواجهه با عظمت وجود الهی و حقیقت غیرقابل درک اشاره میکند. در کل، این شعر دعوتی به تفکر عمیق و بررسی محدودیتهای انسانی در مواجهه با حقیقت برتر است.
هوش مصنوعی: کسی را نمیشناسم که آرزوهایش به خاک سجدهگاه تو برسد. تو نه در آسمانها، بلکه در زمین مورد توجه قرار داری.
هوش مصنوعی: نه حقیقتی وجود دارد که بتوان به آن آشنا شد، و نه دلیلی وجود دارد که ثابت کند که تو چیزی جز واقعیت نیستی. به کجا رفته است آن تصویر تو که تو را فریب میدهد و در آینه میبینی؟
هوش مصنوعی: ما تنها و حیران در خیال و تصورات خودمان هستیم، و تو آن کسی هستی که با فهم عمیق و یقین خود، به منزلتی رسیدهای که ما آرزوی آن را داریم.
هوش مصنوعی: از تمام جنبههای دنیا، چه خشک و چه تر، تو آنقدر غنا و ثروت به دست نیاوردهای که کسی بتواند به جز خودت، به کمال و پاکی تو دست یابد.
هوش مصنوعی: نه قدرت درک تو را دارم و نه توانایی دیدنت را. دل مردم بیتاب است و به شدت میتپد، فقط با خیالِ تماشای کمینگاه تو.
هوش مصنوعی: زمان و مکان هر دو در مفهوم و حقیقت یکسان هستند و هیچگونه تفاوتی میان آنها وجود ندارد، پس در واقع نه نباید به شمارش زمان بپردازیم و نه به تعیین مکان. همگی در یک حقیقت واحد مدنظرند و تو نه در این دنیا شهری هستی و نه در سن و سال خاصی.
هوش مصنوعی: باز کردن چشم به دنیایی که دلش زخمی و ناتوان است، عذابآور است. دیدن تو که با لبخند ملایمت از خوشی میتابی، انگار روز قیامتی است.
هوش مصنوعی: از خودخواهی و ناز تو چه چیزی به ما رسیده است! پیام تو چقدر ما را سرافکنده کرده و دل ما را به خاک افکنده است.
هوش مصنوعی: وجود و نیستی ما به طرز عجیبی در ذهن ما تصویر شدهاند. واقعاً چه مصیبت بزرگی است که ما کاستیها و کمالات خود را به شکلی درک میکنیم که نه کاملاً وجود داریم و نه به طور کامل نیستیم.
هوش مصنوعی: دل بیتاب و سرشار از عشق به تو، چگونه میتواند زبانی پر ادعا داشته باشد، در حالی که صدای تو نمیتواند تاثیری بر کسانی که به ادب و تلاش تو میبالند، بگذارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.