ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها
حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب
خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرامها
آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند
رهزن آغاز من شد کلفت انجامها
تا شود روشن سواد کلبهٔ تاریک من
میگذارد چشم روزن عینک از گلجامها
صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست
میرمد از وحشتم چون موج دریا دامها
بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست
میتوان از آستانم ریخت رنگ بامها
از بلای عافیت هم آنقدر ایمن مباش
آب گوهر طعمهٔ خاک است از آرامها
پیچوتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیدهایاست
میفرستم هر نفس سوی عدم پیغامها
این شبستان جز غبار دیدهٔ بیدار نیست
جمع شد دود چراغ و ریخت رنگ شامها
بیجمالش بس که بیدل بزم ما را نور نیست
ناخنه از موج می آورده چشم جامها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و اندوه شاعر اشاره دارد. شاعر از زیبایی و جذابیت محبوبش میگوید و حیرت و شگفتیای که او به وجود میآورد را توصیف میکند. او به تضاد بین شادی و تلخی در عشق اشاره میکند و بر تنهایی و ناامیدی خود در جستجوی محبوب تأکید میکند. همچنین، شاعر از احساس بیتابی و اضطرابی که ناشی از این عشق ناخواسته است، میگوید و به تفکر در مورد سرنوشت و رسیدن به عشق اشاره میکند. در نهایت، او به تاریکی و غمانگیزی زندگی بدون محبوبش پرداخته و حسرتی را به تصویر میکشد که هر لحظه از وجودش فرار میکند.
هوش مصنوعی: ای عشق من، که مانند جامهای پر از می، مسحور و حیرتزدهام، حلقههای زلف گرهگشای تو در گوشههای دلتنگی من همچون دامهای عاشقانهای به دام افتادهاند.
هوش مصنوعی: در لبخند تو از زهر خشم کاسته نمیشود، همچنان که در شوری پسته، تلخی بادامها کاهش نمییابد.
هوش مصنوعی: دامن تو بسیار گرانبهاست و من به شدت بیصبرم. اضطراب من از کمبود تو به اندازهای است که این احساسات آشفته، همچون غباری از خاک، به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: شعلهی آتش من ناشی از ترس از خاموش شدن است، همانطور که در سنگ، دزد میماند. شروع من به عنوان یک راهزن، مرا به انجام کارها و رسیدن به مقصد میرساند.
هوش مصنوعی: چشم من از لای گلجامها به دنیا نگاه میکند تا کلبهی تاریک من روشن شود.
هوش مصنوعی: مدتی است که من، به عنوان یک شکارچی از زندگی، در این دنیای وسیع احساس تنهایی و فقدان میکنم. مانند امواج دریا که از شدت ترس به سمت دیگر میروند، من نیز به دلیل تنهاییام از دامهای موجود در اطرافم فرار میکنم.
هوش مصنوعی: بنیاد وجودم به حدی از جنون و آشفتگی رنج میبرد که حتی اگر از آستانم رنگ بامها را بگیرند، تأثیری بر من نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: از آسیبهای راحتی و آسایش هم نباید خیلی مطمئن باشی، چه اینکه آب با ارزش در نهایت به خاک تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: شعلههای دل من همچون نامهای پیچیده هستند که هر لحظه به سوی نبود و عدم پیام میفرستم.
هوش مصنوعی: این شبستان فقط ناشی از غبار چشمان بیدار است. دود چراغها جمع شده و رنگ زیبای شبها از بین رفته است.
هوش مصنوعی: بدون زیبایی او، مجالس ما نورانیت ندارند. حتی چشمان جامها هم از موجهای غمگین میچشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها
چون رم آهو بیابانی شدند آرامها
دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت
میشود از خاک افزون حرص چشم دامها
خام کرد آن آتشینرو آرزوهای مرا
[...]
مینهد بر سینه، داغم، عشق سیماندامها
یا برای مرغ دل میگسترد گل، دامها
سینه را چندان کند تا از برش دور افکند
میکند دایم نگین پهلو تهی زین نامها
نیست حرف راستبازانت، دورو، کاین قوم را
[...]
پیش آن چشم سخنگو موج می در جامها
چون زبان خامشان پیچیده سر در کامها
رنگ خوبی را ز چشم او بنای دیگر است
روغن تصویر درد حسن ازین بادامها
موج دریا را تپیدن رقص عیش زندگیست
[...]
عمرها شد میزنم در راه عشقش گامها
رفتن رنگ است از ما بستن احرامها
اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است
فال فرصت میزند هر دم صدای جامها
سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.