گنجور

 
بیدل دهلوی

ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت جام‌ها

حلقهٔ زلف گره‌گیرت به گوش دام‌ها

در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست

کی به شور پسته ریزد تلخی از بادام‌ها

دامنت نایاب و من بی‌تاب عرض اضطراب

خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرام‌ها

آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند

رهزن آغاز من شد کلفت انجام‌ها

تا شود روشن سواد کلبهٔ تاریک من

می‌گذارد چشم روزن عینک از گلجام‌ها

صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست

می‌رمد از وحشتم چون موج دریا دام‌ها

بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست

می‌توان از آستانم ریخت رنگ بام‌ها

از بلای عافیت هم آنقدر ایمن مباش

آب گوهر طعمهٔ خاک است از آرام‌ها

پیچ‌وتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیده‌ا‌ی‌است

می‌فرستم هر نفس سوی عدم پیغام‌ها

این شبستان جز غبار دیدهٔ بیدار نیست

جمع شد دود چراغ و ریخت رنگ شام‌ها

بی‌جمالش بس که بیدل بزم ما را نور‌ نیست

ناخنه از موج می آورده چشم جام‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها

چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها

دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت

می‌شود از خاک افزون حرص چشم دام‌ها

خام کرد آن آتشین‌رو آرزوهای مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

می‌نهد بر سینه، داغم، عشق سیم‌اندام‌ها

یا برای مرغ دل می‌گسترد گل، دام‌ها

سینه را چندان کند تا از برش دور افکند

می‌کند دایم نگین پهلو تهی زین نام‌ها

نیست حرف راست‌بازانت، دورو، کاین قوم را

[...]

بیدل دهلوی

پیش آن چشم سخنگو موج می در جام‌ها

چون زبان خامشان پیچیده سر در کام‌ها

رنگ خوبی را ز چشم او بنای دیگر است

روغن تصویر درد حسن ازین بادام‌ها

موج دریا را تپیدن رقص عیش زندگی‌ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

عمرها شد می‌زنم در راه عشقش گام‌ها

رفتن رنگ است از ما بستن احرام‌ها

اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است

فال فرصت می‌زند هر دم صدای جام‌ها

سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه