در گرفتهست زمین تا به فلک بیسروپایی
ای حیا نشئه مبادا تو به این رنگ برآیی
خاک خور تا نخوری عشوهٔ اسباب تکلف
جغد ویرانه شوی به که کنی خانه خدایی
هرکجاکوکب اقبال جنون ناز فروشد
تاج شاهیست غبار قدم آبله پایی
عبرتآباد جهان فرصت افسوس ندارد
مژه بر هم زدن است آن کف دستی که بسایی
فیض اقبال قناعتکدهٔ فقر رساتر
میکند سایهٔ دیوار درین گوشه همایی
زین تماشاکده حیرانی ما رنگ نگیرد
ورق آینه مشکل که توان کرد حنایی
حسن تحقیق گر از عین و سوی پرده گشاید
تری و آب بهم نیست به این تنگ قبایی
غیرت مهر نتابد اثر هستی انجم
صرفهٔ ماست که در آینهٔ ما ننمایی
شعلهای خواست به مهمانی خاشاک اجازت
گفت: در من نتوان یافت مرا گر تو بیایی
میکشم هر نفس از جیب تپیدن سر دیگر
دارم از گرد رهت آینهٔ بیسروپایی
چشم برروی تونگشودکسی غیر نقابت
محو گیر آینه و عکس که از پرده برآیی
بیدل از ما نتوان خواست چه افغان چه ترنم
نی این بزم شکستهست نفس در لب نایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حسرت و اندوهی از بیتفاوتی و بیسروسامانی زندگی میپردازد. شاعر از تنگناهای دنیای امروز و بیحالی انسانها میگوید و تأکید میکند که در این دنیای پر از افکار و آرزوهای ناکام، نباید به ظواهر و لذتهای زودگذر دل خوش کرد. او به اهمیت قناعت و شناخت واقعی از وجود خود اشاره دارد و به نوعی دعوت به خودشناسی و مراقبت از روح انسان دارد. در نهایت، شاعر درگیر تضاد بین حقیقت و ظاهر میشود و نشان میدهد که از چهرهی بیرونی نمیتوان به عمق وجود پی برد.
هوش مصنوعی: زمین در آتش و خطر است و آسمان بالای سر پر از آشوب و اضطراب است. ای حیا و شرم، مبادا تو هم به این وضعیت دچار شوی و رنگ و رویت تغییر کند.
هوش مصنوعی: خاک را بخور تا اینکه تحت تأثیر ظاهرسازیها و جذابیتهای بیمحتوا قرار نگیری، و گرنه مانند جغدی که در ویرانهها زندگی میکند، به چه کار میآید داشتن خانهای که فقط ظاهرش زیباست؟
هوش مصنوعی: هرجا که خوشبختی و شانس به ما روی میآورد، نشاندهنده سعادت و موفقیت است. اما با وجود آن، ممکن است در این مسیر مشکلات و چالشهایی پیش بیاید که به سختی میتوان از آنها عبور کرد.
هوش مصنوعی: این دنیا مکانی برای عبرت آموزی است و فرصت برای حسرت خوردن وجود ندارد. حتی در یک چشم بر هم زدن، باید از فرصتها بهره برد. دستی که کار را درست انجام دهد، باید تلاش کند و از فرصتها استفاده کند.
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت در دنیای فقر باعث میشود که قناعت بیشتر احساس شود؛ حتی سایه دیوار در این گوشه، نشانهای از زندگی جمعی و همبستگی است.
هوش مصنوعی: از این تماشاگاه حیرتانگیز ما، نه رنگی بر میگیرد و نه آینه میتواند بر سرحالیاش حنا بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی حقیقت بر روی پرده کنار برود، تو میتوانی از آن لذت ببری، اما این زیبایی و حقیقت هیچوقت به تنگنای ظاهری که در آن هستیم نخواهد نشست.
هوش مصنوعی: غیرت محبت نمیتواند اجازه دهد که وجود ستارهها بر ما تأثیر بگذارد، چرا که ما تنها انعکاسی از این عشق هستیم و نباید در آینهی وجود ما نمایان شود.
هوش مصنوعی: شعلهای از خاذر خواست تا به مهمانی کاه بیاید و گفت: "اگر تو بیایی، من را در خود نمییابی."
هوش مصنوعی: هر بار که نفسی میکشم، از عمق وجودم چیزی را به بیرون میآورم که نشاندهندهٔ حالتی بینظم و بیپناهم است، در حالی که در طول راهت، تصویری از خودم را در آینهای بدون شکل مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: چشم کسی جز تو بر روی تو باز نشده است، هیچکس غیر از چهرهات در آینه و تصویر محو نشده و وقتی که از پشت پرده بیرون بیایی، همه چیز تغییر میکند.
هوش مصنوعی: بیدل نمیتواند از ما چیزی بخواهد، زیرا نه صدای افغانی داریم و نه نغمهای دلنشین. این مجالس غمگین و خراب شده است و نفس ما به آواز خوشی نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
[...]
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
[...]
مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی
هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم
پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی
اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد
[...]
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
[...]
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی
بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.