گنجور

 
بیدل دهلوی

در محیطی‌کز فلک طرح حباب انداخته

کشتی ما را تحیر در سراب انداخته

با دو عالم شوق بال بسملی آسوده‌ایم

عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته

بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت

آنکه در طاق خم آن زلف تاب انداخته

تاکجاها بایدم صید خموشی زیستن

در غبار سرمه چشمش دام خواب انداخته

نقشی از آیینهٔ‌ کیفیت ما گل نکرد

دفتر ما را خجالت در چه آب انداخته

هستی ما را سراغ از جلوه دلدار پرس

این کتان آیینه پیش ماهتاب انداخته

غیر شور ما و من بر هم زنی دیگر نداشت

عیش این بزمم نمکها در شراب انداخته

گر نباشد حرص عالم بحر مواج غناست

تشنگی ما را به توفان سراب انداخته

رخت همت تا نبیند داغ اندوه تری

سایهٔ ما خویش را در آفتاب انداخته

ای خیال اندیش مژگان اندکی مژگان بمال

می‌فشارد چشم من رخت در آب انداخته

ما و عنقا تا کجا خواهیم بحث شبهه‌کرد

لفظ ما بیحاصلی دور از کتاب انداخته

یک نگه‌کم نیست بیدل فرصت عمرشرار

آسمان طرح درنگم در شتاب انداخته

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

آمد آن سرو سهی بر رخ نقاب انداخته

سایه شعر سیه بر آفتاب انداخته

بر کشیده لاله گلبوی را نیل صبوح

سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداخته

عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته

جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته

سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل

بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته

ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست

[...]

جامی

ای ز سنبل خط تو برگل نقاب انداخته

زلف شبرنگت بر اوج مه طناب انداخته

جعدتر داری به رخ یا راقم خط لبت

شسته مشکین لیقه و بر آفتاب انداخته

از لبت دل در خیال آب حیوان تشنه ایست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
هلالی جغتایی

چشم او می خورده و خود را خراب انداخته

تا نبیند سوی من، خود را بخواب انداخته

چیست دانی پردهای غنچه بر رخسار گل؟

جلوه حسن تو او را در حجاب انداخته

چون نگردد عمر من کوته؟ که آن زلف دراز

[...]

بلند اقبال

عکس رخ آن ماه در جام شراب انداخته

کرده نیکوئی ولیکن اندر آب انداخته

چهره را افروخته است از تاب می چون آتشی

اتشی از غم به جان شیخ وشاب انداخته

جوشن طوس است یا پرچین کمند اشکبوس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه