گنجور

 
بیدل دهلوی

داغیم چون سپند مپرس از بیان ما

در سرمه بال می‌زند امشب فغان ما

عرض‌ِ کمال ما عرق‌آلود خجلت است

ابر است اگر بلند شود آسمان ما

ما را چو شمع باب‌ِ گداز آفریده‌اند

یعنی ز مغز نرم‌تر است استخوان ما

شبنم‌صفت ز بسکه سبکبار می‌رویم

بوی گل است ناقه‌کش کاروان ما

چون شعله سر به عالم بالا نهاده‌ایم

خاشاک وهم نیست حریف عنان ما

شوخی نگاه ما نفروشد چو آینه

عمری‌ست تخته است ز حیرت دکان ما

پرواز ناله نیز به جایی نمی‌رسد

از بس بلند ساخته‌اند آشیان ما

رنگ شکسته آینهٔ بی‌خودی بس است

یارب زبان ما نشود ترجمان ما

جز داغ نیست مائدهٔ دستگاه عشق

آتش خورَد کسی‌ که شود میهمان ما

با آنکه ما اسیرِ کمند حوادثیم

عنقاست بی‌نشان به سراغ نشان ما

کو خامشی‌ که شانه‌کش مدعا شود

آشفته است‌ طرهٔ وضع بیان ما

پیداست راز سینهٔ ما بیدل از زبان

یک پارهٔ دل است زبان در دهان ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۳۷ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ادیب صابر

جاه تو از نوایب گیتی امان ما

جان تو در امان و فدای تو جان ما

خواجوی کرمانی

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرو را ز حیا پای در گلست

[...]

قاسم انوار

از حد گذشت قصه درد نهان ما

ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

جایی رسید ناله که از آسمان گذشت

با او بهیچ جا نرسید این فغان ما

ما گم شدیم در طلب حی لایموت

[...]

صوفی محمد هروی

از حد گذشت حالت جوع نهان ما

ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما

می گفت قلیه با دل بریان برنج را

غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما

سرگشته ایم در طلب گرده و عسل

[...]

اهلی شیرازی

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه