چون شمع زآتشیکه وفا زد به جان ما
بال هماست بر سر ما استخوان ما
عمریست هرزه تازی اشک روان ما
کوگرد حیرتیکه بگیرد عنان ما
شمشیر آب دادهٔ زنگ ملامتیم
باشد درشتگویی مردم فسان ما
ما را نظربه فیض نسیم بهارنیست
اشک است شبنمگل رنگ خزان ما
این رشته تا به حشر مبینادکوتهی
شمعیست درگرفتهٔ نامت زبان ما
چشم تری به گوشهٔ دل واخزیدهایم
شبنم صفت زغنچه بس است آشیان ما
شمع از حدیث شعله نبردهست صرفهای
آتش مزن به خویش، مشوترجمان ما
لختجگر به دیدهٔ ما رنگ اشک ریخت
یاقوت آبگشته طلبکن ز کان ما
از درد نارسایی پرواز ما مپرس
چون نیگره شدهست به صد جا فغان ما
در شعلهزار داغ هوا نیز آتش است
ای باد صبح نگذری از بوستان ما
از رنگ رفتهگرد سراغی پدید نیست
پی باختهست وحشت خون روان ما
صبح نفس متاع جهان ندامتیم
ناچیده رفته است به غارت دکان ما
بیدل ره دیار فنا بسکه روشن است
چون شمع چشم بسته رودکاروان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد احساسات عمیق و صمیمی عاشقانه و درد و رنج ناشی از جدایی و فراق است. شاعر از شمعی یاد میکند که نماد وفا و عشق است، اما همچنین به نکبت و غم ناشی از این عشق اشاره دارد. اشک و حیرت، دلتنگی و حسرت از مضامین اصلی این شعر هستند. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی مانند شبنم و بهار، حال و هوا و احساسات خود را به تصویر میکشد و به ناپایداری زندگی و عشق اشاره میکند. در نهایت، شاعر از افول و گذر زندگی و دنیا سخن میگوید و به سرنوشت و فنا اشاره دارد.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن احساساتی عمیق و دردناک اشاره دارد. شاعر با استفاده از نماد شمع و آتش، به وفاداری و عشق اشاره میکند که جان او را تحت تأثیر قرار داده و تمام وجودش را روشن کرده است. همچنین به این معناست که این عشق و وفا مانند استخوانی بر سر اوست، نشاندهنده اهمیت و تأثیر عمیق آن در زندگیاش. در واقع، عشق و وفای واقعی برای او به منزله نیرویی محکم و اساسی است که او را زنده نگه میدارد.
هوش مصنوعی: سالهاست که بیهدف و بیدلیل اشک میریزیم و در حالی که در حیرت و سردرگمی هستیم، نمیدانیم چه چیزی ما را به مسیر میکشاند.
هوش مصنوعی: ما مانند شمشیری هستیم که بر اثر انتقادات و سرزنشها ممکن است تند و تیز شویم و بر سخنان زیبا و جذاب خود تمرکز کنیم.
هوش مصنوعی: ما در بهار از خوشیها بهرهای نداریم، اشکهای ما به مانند شبنم بر گلهای خزان است و نشاندهنده غم و اندوه ماست.
هوش مصنوعی: این ارتباط تا روز قیامت ادامه دارد، چون زبان ما همچون شمعی است که در سایه نام تو قرار گرفته و روشناییاش از آن ناشی میشود.
هوش مصنوعی: ما در گوشه دل، با چشم تر نشستهایم و شبنممانند، زیباییها و نازکیهای زندگیمان برای ما کافی است.
هوش مصنوعی: شمع به خاطر داستان شعلهاش نمیسوزد، بنابراین آتش خود را بیهوده به جان خود نزن، ای مترجم ما.
هوش مصنوعی: دیدهام پر از اشک شده و دلتنگیام به شدت حس میشود. ای یاقوتی که آبرفتهای، از گنجینه درون ما طلب کن.
هوش مصنوعی: از سختیها و مشکلاتی که در پرواز ما وجود دارد، نپرسید. درد و ناراحتی ما مانند نیای است که در چندین جا گرفتار شده و به همین دلیل فریاد میزنیم.
هوش مصنوعی: در هوای گرم و سوزان هم آتش وجود دارد؛ ای باد صبح، چرا از باغ ما رد نمیشوی؟
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که سخن از حالتی است که رنگ و زیبایی از چیزی رفته و نشانهای از آن پیدا نمیشود. احساس فقدان و ترس از سرنوشت یا آیندهای نامشخص، به وضوح حس میشود و این احساسات به نوعی در خون و روح ما جاری است. در واقع، این یک اشاره به غم و پریشانی عمیق است که فرد در آن غوطهور است.
هوش مصنوعی: صبح که میشود، خودمان را در بازار زندگی میبینیم و متوجه میشویم که هنوز به احساسات و زمانهای گذشتهای که باعث ناراحتیمان شده، گرفتاریم. همه چیزهایی که از دست دادهایم و به نفع ما نبوده، به نوعی از دستانمان رفته و ما را رها کردهاند.
هوش مصنوعی: طریقه زندگی در این دنیا و جدایی از آن، به قدری واضح و مشخص است که مانند شعلهی شمعی در تاریکی، حتی اگر ما چشمهایمان را بسته باشیم، میتوانیم به آرامی به سوی مقصد نهاییمان پیش برویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرو را ز حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.