از زندگی به جز غم فردا نماندهایم
چیزی که ماندهایم درینجا نماندهایم
روزی دو چون حواس به وحشت سرای عمر
بیسعی التفات و مدارا نماندهایم
چون سایه خضر مقصد ما شوق نیستی است
از پا فتادهایم ولی وا نماندهایم
سر بر زمین فرصت هستی درین بساط
زان رنگ ماندهایم که گویا نماندهایم
زین خاکدان برون نتوان برد رخت خویش
حرفیست بعد مرگ به دنیا نماندهایم
مجبور اختبار تعین کسی مباد
گوهر شدیم لیک به دریا نماندهایم
سرگشتگی هم از سر مجنون ما گذشت
جز نام گردباد به صحرا نماندهایم
محو سراغ خویش برآمد غبار ما
بودیم بینشان ازل یا نماندهایم
دود چراغ بود غبار بنای یأس
بر سر چه افکنیم ته پا نماندهایم
بر شرم کن حواله جواب سلام ما
تا قاصدت رسد بر ما، ما نماندهایم
چون مهرهای که شش درش افسون حیرت است
ما هم برون ششدر این خانه ماندهایم
بیدل به فکر نقطهٔ موهوم آن دهن
جزوی به غیر لایتجزا نماندهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تأملات شاعر درباره زندگی و وجود انسان پرداخته است. شاعر از غم و ناامیدی فردا سخن گفته و به این نکته اشاره میکند که در زندگی چیز زیادی باقی نمانده است. او به حواس و تجربههایش اشاره میکند که در تنهایی و بیحوصلگی از دست رفتهاند. احساس سرگشتگی و بیهدفی نیز در این ابیات مشهود است و شاعر همواره در جستجوی معنا و هدفی برای زندگی است، اما به نظر میرسد که از این جستجو موفق نبوده و در نهایت به عدم و نابودی نزدیک شده است. در کل، شعر نشاندهندهی اضطرابهای وجودی و دشواریهای زندگی است و به تأمل در سرنوشت و جایگاه انسان در جهان میپردازد.
هوش مصنوعی: در زندگی جز غم و اندوه فردا چیزی برای ما باقی نمانده است و آنچه هم که داریم، در اینجا باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: روزهایی را به خاطر دارم که در پیِ آرامش و راحتی بودیم، اما در حال حاضر هیچ سعی و تلاشی برای فرار از نگرانیها و اضطرابهای زندگی نمیکنیم.
هوش مصنوعی: از آنجا که مانند سایه خضر، به دنبال مقصودی خاص نیستیم، به دلیل شور و شوق به عدم و ناشناخته افتادهایم، اما هنوز تسلیم نشدهایم و ادامه میدهیم.
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمانی که سر بر زمین گذاشتهایم و فرصت زندگی داریم، انگار به خاطر رنگ و حالتی که به خود گرفتهایم، در واقع وجود نداریم و از زندگی فاصله گرفتهایم.
هوش مصنوعی: از این دنیای مادی با خود چیزی نمیتوان برد؛ این نکته را میگوید که بعد از مرگ، هیچیک از ما در این دنیا باقی نمیمانیم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر مجبور بودن به امتحان و بررسی دیگران، ارزش خود را کم کردهایم، ولی هنوز هیچکدام از ما مانند یک گوهر در دریا نیستیم که تنها بمانیم.
هوش مصنوعی: ما از بیپناهی و سرگردانی عبور کردیم و فقط نامی از آن دورانی که در بیابانها سرگشته بودیم برایمان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در جستجوی خود، غباری از ما باقی مانده است و ما مانند نشانهای از ازل، وجود نداشته و محو شدهایم.
هوش مصنوعی: دود چراغ به معنای زحمتها و تلاشهای گذشته است، که حالا به عنوان غبار و کدورت به وجود آمدهاند. در اینجا به این نکته اشاره میشود که نباید تحت تاثیر ناامیدی قرار بگیریم، زیرا هنوز امکانات و فرصتهایی برای ادامه مسیر داریم و ناامیدی نباید ما را متوقف کند.
هوش مصنوعی: به خودت شکوه کن؛ پاسخی برای سلام ما بده. تا زمانی که پیامرسان تو به ما برسد، ما دیگر در اینجا نیستیم.
هوش مصنوعی: مانند مهرهای هستیم که در ششدر، به دلیل جادو و حیرت در داخل آن ماندهایم و نمیتوانیم خارج شویم.
هوش مصنوعی: در فکر چیزی هستیم که وجود ندارد و ما در این دنیا جزئی از کل بینهایتی هستیم که نمیتوانیم از آن جدا شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.