از عدم مشکل نه آسان سیر امکان کرد شمع
داغ شد افروخت اشک و آه سامان کرد شمع
بس که از ذوق فنا در بزم جولان کرد شمع
ترک تمهید تعلقهای امکان کرد شمع
از هجوم شوق بیروی تو در هرجا که بود
دود آه اظهار از هر تار مژگان کرد شمع
آب حیوان و دم عیسی نگردد چون خجل
سر به تیغش داد و جان تازه سامان کرد شمع
آه عاشق آتش دل را دلیل روشن است
فاش شد هرچند درد خویش پنهان کرد شمع
رشتهٔ جان سوخت بر سر زد گل سودا گداخت
جای تا در محفل نازآفرینان کرد شمع
دید در مجلس رخش از شرم او گردید آب
خویش را چون نقش پا با خاک یکسان کرد شمع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شمع به عنوان نمادی از عشق و اشتیاق به تصویر کشیده شده است. شمع در شرایط سخت و در absence از محبوب خود، با سوز و گداز عاطفی در حال سوختن است. هر لحظه وجودش را فدای احساساتش میکند و در تلاش است تا عشق خود را ابراز کند. شعله شمع، به خاطر شوق و احساساتش، اشک و آه را از خود به نمایش میگذارد و دیگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. شمع در نهایت، با سوختن خود، جان تازهای به عشق میبخشد و از شرم و ناتوانی در ابراز عشق پنهان نیست. در مجلسی که محبوبش حضور دارد، شمع به یکباره خود را گم میکند و در برابر زیبایی محبوبش محو میشود.
هوش مصنوعی: از میان نبود و عدم، سفر به دنیای وجود آسان نیست. گرما و سوزش شمع باعث شد تا آن اشک و آتش را بیافریند و وضعیتی مرتب ایجاد کند.
هوش مصنوعی: شمع به قدری از شادی فنا در مهمانی شعف پیدا کرده که دیگر به آمادهسازی و تلاش برای حفظ وابستگیهای دنیوی کاری ندارد.
هوش مصنوعی: به سبب اشتیاقی که به تو دارم، در هر گوشهای که باشم، غم و اندوهی که به خاطر نبودنت دارم، مانند دودی که از شمع بلند میشود، از هر تار مژهام نمایان میشود.
هوش مصنوعی: آب حیوان و دم عیسی نمیتوانند مانند او عمل کنند، زیرا وقتی کسی از خجالت سر به زیر میاندازد، روح تازهای به زندگی میدهد و همچون شمعی نورانی میشود.
هوش مصنوعی: عشق و درد درون عاشق به وضوح نمایان است، حتی اگر شمع تلاش کند تا درد خود را پنهان کند.
هوش مصنوعی: عشق و احساس عمیق من مثل آتش سوخته است، و این احساس شگفتانگیز در فضایی ایجاد شده که زیباییها و نازها به نمایش گذاشته میشوند. در این محفل، مانند شمعی که روشن است، من نیز در کانون توجه و زیباییها قرار دارم.
هوش مصنوعی: در مجلس، وقتی که شمع چهره او را دید، آنقدر شرم کرد که بخار خود را هم از دست داد و مانند نقش پا روی زمین ناپدید شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی در پرواز زد، نی سعی جولان کرد شمع
تا به نقش پا همین سیر گریبان کرد شمع
خودگدازی محرم اسرار امکان گشتن است
هر قدر در آب خفت آیینه سامان کرد شمع
دل اگر روشن نمیشد داغ آگاهی که داشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.