گنجور

 
بیدل دهلوی

هرکه انجام غرور من و ما می‌بیند

بر فلک نیز همان در ته پا می‌بیند

شش‌جهت آینهٔ عرض صواب است اما

چشمت از کور دلی سهو خطا می‌بیند

چشم بر حلقهٔ دروازهٔ رحمت دارد

خویش را هرکه به تسلیم دوتا می‌بیند

نکنی جرأت کاری که نباید کردن

گر شوی اینقدر آگه ‌که خدا می‌بیند

زندگانی چه و آسودگی عمر کدام

صبح ما عرض غباری به هوا می‌بیند

شمع‌وار آینهٔ راستی از دست مده

کور هم ‌پیش و پس خود به عصا می‌بیند

جای رحم است‌ گر آزاده مقید گردد

آب در کسوت آیینه چها می‌بیند

بلبل ما چه‌کندگر نشود محو خروش

از رگ ‌گل همه محراب دعا می‌بیند

به که ما نیز چو شبنم عرقی آب شویم

کان ‌گلستان حیا جانب ما می‌بیند

همه ماضی‌ ست کجا حال و کدام استقبال

دیده هر سو نگرد رو به قفا می‌بیند

بس‌که کاهیده‌ام از درد تمنا بیدل

موی دارد به نظر هرکه مرا می‌بیند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کلیم

مرد حق‌بین که بلا را ز خدا می‌بیند

تیغ را بر سر خود بال هما می‌بیند

دیده را میل کشی چون دگران سرمه کشند

گر بدانی نظربسته چه‌ها می‌بیند

زنگ می‌خواهد از آیینه نظر چون تنگست

[...]

بیدل دهلوی

هرکه زین انجمن آثار صفا می‌بیند

نشئه از باده و از تار صدا می‌بیند

روغن از پردهٔ بادام تواند دیدن

هرکه از نرگس مست تو ادا می‌بیند

نیست رنگین ز حنا ناخن پایت‌که بهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه