گنجور

 
بیدل دهلوی

دل باز به جوش یارب آمد

شب‌ رفت و سحرنشد شب‌ آمد

اشک از مژه بسکه بی‌اثر پخت

رحمم به زوال‌ کوکب آمد

بی‌ روی تو یاد خلد کردم

مرگی به عیادت تب آمد

شرمندهٔ رسم انتظارم

جانی‌ که نبود بر لب آمد

مستان خبریست در خط جام

قاصد ز دیار مشرب آمد

وضع عقلای عصر دیدم

دیوانهٔ ما مؤدب آمد

از اهل دول حیا مجویید

اخلاق کجاست‌، منصب آمد

از رفتن آبرو خبر گیر

هرجا اظهار مطلب آمد

گفتم چو سخن‌، رسم‌ به‌ گوشی

هرگام به پیش من لب آمد

راجت در کسب نیستی بود

از هر عمل این مجرب آمد

بیدل نشدم دچار تحقیق

آیینه به دست من شب آمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

روزم به نیابت شب آمد

جام به زیارت لب آمد

از بس که شنید یاربم چرخ

از یارب من به یارب آمد

عشق آمد و جام جام درداد

[...]

نظامی

زندانی روز را شب آمد

بیمار شبانه را تب آمد

مولانا

روزم به عیادت شب آمد

جانم به زیارت لب آمد

از بس که شنید یاربم چرخ

از یارب من به یارب آمد

یار آمد و جام باده بر کف

[...]

مشتاق اصفهانی

یارم بکنار امشب آمد

جانی ز نوم به قالب آمد

بازآ که چو ساغر پر از می

جانم ز غم تو بر لب آمد

وصل تو بهجر شد مبدل

[...]

آذر بیگدلی

آمد شب و، وقت یا رب آمد!

یا رب چکنم؟ دگر شب آمد!

همسایه، شنید یا ربم را

از یا رب من، به یارب آمد

ای دوست بگو بکویت امشب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه