چو شمع هیچکس به زیانم نمیکشد
در خاک و خون به غیر زبانم نمیکشد
دارد به عرصهگاه هوس هرزهتاز حرص
دست شکستهای که عنانم نمیکشد
سیرشکبشهرنگی منکم زسرمه نیست
عبرت چرا به چشم بتانم نمیکشد
تصوبر خودفروشی لبهای خامشم
جز تخته هیچ جنس دکانم نمیکشد
ناگفته به حدیث جفای پریرخان
این شکوه تا به مهر دهانم نمیکشد
شمشیربرق جوهرآهم ولی چه سود
از خودگذشتنی به فسانم نمیکشد
شهرت نواست ساز زمینگیریام چو شمع
هرچند خار پا به سنانم نمیکشد
مشت خسی ستمکش یأسم که موج هم
از ننگ ناکسی به کرانم نمیکشد
در پردهٔ ترنگ، پریخیز نغمهایست
دل جز به کوی شیشه گرانم نمیکشد
چون تیشه پیکر خم من طاقتآزماست
مفت مصوری که کمانم نمیکشد
رخت شرار جسته ندانم کجا برم
دوش امید بار گرانم نمیکشد
بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم
افسوس دست من ز حنا نم نمیکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و دردناک خود صحبت میکند. او به تنهایی و بیکسی خود مانند شمعی اشاره میکند که هیچ کس به او توجه نمیکند و نمیکشد. در حالی که در دنیا پر از حرص و طمع است، او احساس میکند که کنترل و توانایی بر روی زندگیش را از دست داده است. شاعر از زیبایی و عشق خود رنج میبرد و به ناامیدی اشاره میکند که حتی کلماتش قادر به بیان این دردها نیستند. به نوعی، او در جستجوی چیزی است که دلش را شاد کند، اما شرایط و مشکلات زندگیاش مانع از این میشود. در پایان، او احساس پشیمانی و سوختن از ننگ و ناکامی را بیان میکند و میگوید که دستش از عمل نیک هم باز مانده است.
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دردسر، هیچکس جز زبانم نمیتواند به من آسیب برساند. مانند شمعی که با سوزش خود فقط نور میدهد و به دیگران ضرری نمیزند.
هوش مصنوعی: در میدان هوس، کسی همچون من که زبانم از شوق و حرص به کشمکش میافتد، نمیتواند خود را کنترل کند و بیوقفه به دنبال خواستهها و آرزوهایش میدود.
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی من به اندازهی رنگی خاص است و با سرمهی چشمهایم قابل مقایسه نیست. اما چرا باید عبرت بگیرم وقتی که نگاه معشوقان به من نمیافتد؟
هوش مصنوعی: تصور اینکه بخواهم خودم را به فروش بگذارم، به غیر از سکوت و خاموشیای که دارم، هیچچیز دیگری در دکان وجود من نیست که بتواند جلب توجه کند.
هوش مصنوعی: از بیان کردن درد و ناگفتگی در مورد بیمحلی زیبایانی که چهرهای فرشتهگون دارند، تا زمانی که عشق و محبت از لبانم جاری نشود، احساس ناتوانی دارم.
هوش مصنوعی: شمشیر من از جوهر آتشین ساخته شده است، اما چه فایده دارد که خودم را فدای چیزی کنم که به من آسیبی نمیزند.
هوش مصنوعی: شهرت صدای تو مانند ساز است و من به خاطر آن به زمین افتادهام؛ مانند شمع، هرچند که خار پا مانع میشود، اما به تلاش خود ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: مشت کوچک و بیپناهی که از ظلم و ستم رنج میبرد، حتی موج دریا نیز به خاطر ننگی که بر گردن ناکسان دارد، او را به ساحل نمیبرد.
هوش مصنوعی: در دنیای موسیقی، نغمهای دلانگیز به گوش میرسد که تنها دل من به سمت کوی معشوقی دلشکسته و باارزش میکشد.
هوش مصنوعی: چون تیشهای که بر پیکر من فرود میآید، قدرت زیادی دارد، تصویر نازک و ظریفی که کمان من نمیتواند تحمل کند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم به کجا بروم، زیرا شب گذشته امید و آرزوهایی سنگین بر دوشم سنگینی میکنند و توان حرکت را از من گرفتهاند.
هوش مصنوعی: من از شرم و ننگ سرشت خود آزار دیدم و افسوس میخورم از اینکه دستم نمیتواند حتی اثری از حنا بزند و زیبایی را به رخ بکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.