گنجور

 
بیدل دهلوی

کیست‌ کز جهد به آن انجمن ناز رسد

سرمه‌گردیم مگر تا به تو آواز رسد

درخور غفلت دل دعوی پیدایی ماست

همه محویم‌گر آیینه به پرداز رسد

حذر ای شمع ز تشویش زبان‌آرایی

که مبادا سر حرفت به لب‌گاز رسد

ما و من آینه‌دار دو جهان رسوایی‌ست

هستی آن عیب نداردکه به غمّاز رسد

سر به جیب از نفس شمع عرق می‌ریزد

یعنی آب است نوایی که به این ساز رسد

حشر آتش همه‌جا آینهٔ سوختن است

آه از انجام غروری که به آغاز رسد

هستی‌ام نیستی انگاشتنی می‌خواهد

ورنه آن رنگ ندارم که به پرواز رسد

خاکساری اثر چون و چرا نپسندد

عجز بر هرچه زند سرمه به آواز رسد

مدعی درگذر از دعوی طرز بیدل

سحر مشکل که به کیفیت اعجاز رسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

بنده ئی کز چو تو شاهی بوی اعزاز رسد

بر مه و مهرش ازینمرتبه صد ناز رسد

آسمان کرد بسی جهد و بجاهت نرسید

کی بدان مسند والا بتک و تاز رسد

دشمنی کز ره کین با تو در آید بمصاف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه