مباش غره به سامان این بنا که نریزد
جهان طلسم غبارست ازکجا که نریزد
مکش ز جرات اظهار شرم تهمت شوخی
عرق دمی شود آیینهٔ حیا که نریزد
به جدگرفتن تدبیر انتقام چه لازم
همانقدر دم تیغت تنکنما که نریزد
قدح به خاک زدیم از تلاش صحبت دونان
نداشت آن همه موج آبروی ما که نریزد
بهگوش منتظران ترانهٔ غم عشقت
فسانهٔ شبخون دارد آن صدا که نریزد
دل ستمکش بیحاصلی چو آبله دارم
کسیکجا برد این دانه زیر پا که نریزد
به باد رفتم و بر طبعکس نخورد غبارم
دگر چه سحرکند خاک بیعصا که نریزد
نثار راه تو دیدم چکیدن آینه اشکی
گرفتم از مژهاش برکف دعا که نریزد
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یاد توکج کردهام بیا که نریزد
به این حنا که گرفته است خون خلق به گردن
اگر تو دست فشانی چه رنگها که نریزد
غم مروت قاتلگداخت پیکر بیدل
مباد خون کس ارزد به این بها که نریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناپایداری دنیا و ساختارهای ظاهری آن اشاره میکند و میگوید که نباید به ظواهر اطمینان کرد، زیرا همه چیز ممکن است به یکباره فرو بریزد. او با بیان این نکته که نه اظهار شرم در برابر تهمتها و نه انتقام از دیگران ضرورتی ندارد، بر این موضوع تأکید میکند که انسان باید به خویشتنداری و فضائل انسانی متکی باشد.
شاعر همچنین از احساس عمیق خود نسبت به عشق و غم سخن میگوید و به انتظار و دلتنگیاش اشاره میکند. در نهایت، او از بیعدالتیها و زحمات بینتیجهاش در زندگی و عشق گلایه دارد و میگوید که هیچ چیز نمیتواند ارزش خون برزمین ریخته را داشته باشد. شعر به مضامین انسانیت، درد، عشق و ناپایداری دنیا میپردازد.
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو که این سازه مستحکم است، زیرا ممکن است که ناگهان فرو بریزد. این دنیا پر از راز و نشانههایی است که از کجا میدانی چه زمانی چیزی خراب میشود.
هوش مصنوعی: از ترس از تهمت و از دیده شدن، خودت را خجالتزده نکن. اگر شجاعت داشته باشی، تابش حیا و ادب در وجودت نمایان میشود و مانند آینهای میدرخشد، بدون اینکه باعث ریزش عرق و شرمندگی شود.
هوش مصنوعی: انتقام گرفتن نیاز به تدبیر و فکر ندارد؛ چون به اندازهای که میتوانی ضربه بزنی، خودت را در خطر قرار نده.
هوش مصنوعی: ما جام را بر زمین زدیم، زیرا در تلاش برای گفتگو با افراد پست، آن همه آبرو و اعتبار ما نمیارزد که از بین برود.
هوش مصنوعی: صداهای غمانگیزی که منتظران عشق میشنوند، مانند داستانی است که در غافلگیری شب، به گوش میرسد و همچنان ساکت و بیصدا باقی میماند.
هوش مصنوعی: دل من، که از ستم و رنج آکنده است، بیفائده و بینتیجه مثل آبلهای در دلم وجود دارد. کسی هست که این درد و رنج را تحمل کند و این دانه را زیر پا نگذارد، تا مبادا چیزی از آن بریزد و هدر شود.
هوش مصنوعی: به سوی باد رفتم و هیچکس متوجه نشد که من دیگر چهطور میتوانم خاک را جادو کنم بدون اینکه عصایی داشته باشم که خاک بر زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: برای تو در مسیرت اشک آینهای را دیدم و از مژهاش برای دعا گرفتن، این اشک را بر کفم گرفتم تا نریزد.
هوش مصنوعی: تنها انتظار تو باعث شده که وجودم خم شود و جانم به لب برسد. به خاطر تو جلوهای از عشق را به یاد دارم و آرزو میکنم که بیایی تا این عشق رها نشود.
هوش مصنوعی: اگر تو دستت را به این حنایی که با خون مردم رنگ گرفته فشار دهی، چه رنگهایی که سرازیر نمیشود.
هوش مصنوعی: غم و اندوه به خاطر انسانیت و وفاداری نباید به گونهای باشد که به روح و جسم انسان آسیب برساند. هیچ کس نباید ارزش وجود خود را به خاطر اینگونه احساسات پایین بیاورد، چرا که جان هیچکس به اندازهای که برای این ناراحتی ارزش قائل باشیم، ارزش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.