به این ضعفی که جسم زارم از بستر نمیخیزد
اگر بر خاک میافتد نگاهم برنمیخیزد
غبار ناتوانم با ضعیفی بستهام عهدی
همهگر تا فلک بالم سرم زین در نمیخیزد
نفسعمریستاز دلمیکشد دامنچهنازست این
غبار از سنگ اگر خیزد به این لنگر نمیخیزد
به وحشت دیدهام جون شمع تدبیر گران خوابی
کزین محفل قدم تا برندارم سر نمیخیزد
فسردن سخت غمخواریست بیمار تعین را
قیامت گر دمد موج از سرگوهر نمیخیزد
به درویشی غنیمت دار عیش بیکلاهی را
که غیر از درد دوش وگردن از افسر نمیخیزد
چنین در بستر خنثی که خوابانید عالم را
کهگردی هم به نام مرد ازین کشور نمیخیزد
ز شور مجمع امکان به بیمغزی قناعتکن
که چون دف جز صدای پوست زین چنبر نمیخیزد
ازین همصحبتان قطع تمنای وفا کردم
خوشم کز پهلوی من پهلوی لاغر نمیخیزد
ز شرم ما و من دارم بهشتی در نظرکانخا
جبین گر بیعرقشد موجش ازکوثر نمیخیزد
خطی بر صفحهٔامکانکشیدم ای هوس بس کن
ز چین دامن ما صورت دیگر نمیخیزد
به مردن نیز غرق انفعال هستیام بیدل
ز خاکم تا غباری هست آب از سر نمیخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس ناتوانی و عدم توانایی شاعر در تغییر وضعیت خود میپردازد. او از ضعف جسمی و روحی رنج میبرد و احساس میکند که نمیتواند از بستر بر خیزد. غم و دلتنگی وی به قدری عمیق است که حتی در مواجهه با دنیای بیرون و امکانات جدید، همچنان در حالتی از انفعال و بیتحرکی باقی میماند. شاعر به تنهایی و غم درونی خود اشاره میکند و از عدم ارتباط با دیگران و ناامیدی از وفاداری دوری میجوید. او به نوعی در بند ناتوانیها و شکستها گرفتار است و از این احساسات عمیق، دیگر امکان شادی یا تغییر را ندارد. در نهایت، شعر غم و ناامیدی را به تصویر میکشد، در حالی که تمایل به رهایی از این وضعیت را نیز نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعفی که دارم و بدنم از بستر برنمیخیزد، حتی اگر بر زمین بیفتم، نگاه و حواسم نیز از آنجا نمیرود.
هوش مصنوعی: من با ناتوانی خود پیمانی بستهام که تا زمانی که آسمان بر سرم است، از این در بلند نمیشوم.
هوش مصنوعی: زندگی انسانی بهسرعت میگذرد و دل از آن میتَرَسد. اما باید توجه داشت که اگر گرد و غبار از سنگی برخیزد، به این سادگی نمیتواند جذبه و ثبات را کنار بگذارد.
هوش مصنوعی: من از شدت ترس به حالت شمعی درآمدهام که برای روشن ماندن، به هر چیزی وابسته است. تا زمانی که از این جمع دور نشوم، نمیتوانم از جایی بلند شوم.
هوش مصنوعی: حسرت و ناراحتی عمیقی وجود دارد که بیمار را به شدت آزار میدهد. با آمدن تغییرات و بحرانها، نتایج و پیامدهای آن، مانند امواجی از ژرفاها، برنمیخیزند و در واقع آرامش و ثباتی نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: از زندگی ساده و بیپیرایه درویش لذت ببر، زیرا جز درد و رنج، چیز دیگری از مقام و ثروت به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: در این دنیای بیطرف و ساکت که همه چیز به خواب رفته است، نه هیچ تحولی از این سرزمین شکل میگیرد و نه کسی به نام مرد از آن برمیخیزد.
هوش مصنوعی: به خاطر هیجان و شلوغی دنیای ممکنات، خود را به تشکیل اعتنا کن؛ زیرا مانند ضرب دِف که تنها صدای پوستش از این حلقه به گوش میرسد، بیشتر از این چیزی نمیتوانی انتظار داشته باشی.
هوش مصنوعی: من از این صحبت کردن با این دوستان که امید وفای آنها را دارم، دست کشیدم، چون از اینکه پهلوی من همیشه به همراه یک شخص لاغر و بیروح است، خوشحال نیستم.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و عرق خودمان، بهشتی را در نظرم مجسم کردهام؛ اگر زلالی و پاکی این بهشت بدون عرق و تلاش به دست آید، مانند جویبار کوثر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در زندگی خود، تجربهای را خلق کردهام. ای آرزو، دیگر دست از تلاش برای تغییر وضعیت من بردار، زیرا دیگر نمیتوانم به شکل قبل برگردم.
هوش مصنوعی: حتی در زمان مرگ، من همچنان درگیر بیعملی و سردرگمیام. بیدل، تا زمانی که از خاک برخاستم و غباری از آن وجود دارد، نمیتوانم از این وضعیت نجات پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زدل زنگ ملال از باده احمر نمی خیزد
به آب بحر از عنبر سیاهی بر نمی خیزد
ندارد زلف او دیوانه ای هموارتر از من
که از زنجیر من آواز چون جوهر نمی خیزد
زبان آتشین را چرب نرمی می کند کوته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.