زین وجودیکز عدم شرمنده میگیرد مرا
گریهام گر درنگیرد، خنده میگیرد مرا
شعلهٔ حرصم دماغ جاهگر سوزد خوشست
فقر نادانسته زیر ژنده میگیرد مرا
خاتم ملک سلیمانم ولی تمییز خلق
کم بهاتر از نگینکنده میگیرد مرا
در جهان انفعال از ملک ناز افتادهام
دامن پاکی و دست گنده میگیرد مرا
میرسد ناز غبارم بر دماغ بویگل
گر همه عشقت به باد ارزنده میگیرد مرا
رنگم از بیدست و پایی خاک شد اما هنوز
حسرتگرد سرتگردنده میگیرد مرا
عمروحشی عاقبت دامنفس خواهدگسیخت
تاکجا این ریسمان کنده میگیرد مرا
مستی حالم خورد هرجا فریب جام هوش
چون عسس اوهام پیش آینده میگیرد مرا
ناتوان صیدم، ترحم غافل از حالم مباد
هرکه میگیرد به خاک افکنده میگیرد مرا
عشق را بیدل دماغ التفات یادکیست
خواجگی مفت طربگر بنده میگیرد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به بیان احساسات عمیق و تناقضهای وجودی خود میپردازد. او از شرم وجودی ناشی از عدم و ناپایداری دنیا صحبت میکند و به گریزاندن اشک و خنده اشاره میکند. حرص و فقر را به عنوان عواملی میداند که او را تحت فشار قرار میدهند و جالب اینجاست که در وجود خود احساس بیکارگی و ناتوانی میکند. با وجود مقام و دارایتی که میتواند داشته باشد (مانند خاتم سلیمان)، احساس حقارت میکند. شاعر بین عشق و رنجهای ناشی از آن کشمکش دارد و به حسرتهایش اشاره میکند. او همچنین از ناتوانی در برابر جهان و نفس خود صحبت میکند و میگوید که عشق به او تعلق دارد، اما در عین حال، بهنظر میرسد این عشق نیز در او العیاذ بالله تنهایی و حسرت برانگیخته است. در نهایت، به تمسخر هوی و هوسهای دنیوی پرداخته و از خواجگی مفت طرب یاد میکند.
هوش مصنوعی: این وجودی که از عدم و بیچیزی به وجود آمده، مرا به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. اگر احساس گریهام متوقف نشود، ممکن است در یک لحظه به خنده بیفتم.
هوش مصنوعی: آتش حرص و طمع من، مانند بادی بر سر جاهطلبی میوزد، اما فقر را به ناخودآگاه میپذیرم و در لباس ساده زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من دارای قدرت و مقام عالیرتبهای مانند خاتم سلیمان هستم، اما ارزش من به اندازهای نیست که از مردم متمایز شوم و از این بابت احساس خوبی ندارم.
هوش مصنوعی: در این دنیا که دچار کسالت و بیحرکتی هستم، از مقام و موقعیت خود کاسته شدهام و در این حال، آلودگی و ناپاکی به من نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: عطر گل همیشه مرا مجذوب خود میکند، حتی اگر تمام عشق تو در باد برود و از بین برود.
هوش مصنوعی: رنگ و رویم به خاطر نداشتن ثبات و استقامت خراب شده، اما هنوز هم دلم به گرد تو میچرخد و از دوریات حسرت میخورم.
هوش مصنوعی: سرانجام انسان غیرمتعارف به طور حتم از دام وسوسهها و تمایلات نفسانی خود رهایی خواهد یافت. اما نمیدانم تا کجا این بندهای حال، من را نگه میدارند.
هوش مصنوعی: حال سرخوشی من به قدری زیاد است که هر جا میروم، مانند حسی که در اثر نوشیدن میآید، اجازه نمیدهد که به درستی بفهمم. ذهنم مملو از افکار و خیالات است و آینده همواره به من نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: من دچار ناتوانی هستم و امیدوارم کسی به حال من ترحم نکند. هر کس که به زیر پا افکنده میشود، من را نیز به راحتی به دام میاندازد.
هوش مصنوعی: عشق در دل بیدل مانند توجهی است که خدای محبت به بندگانش میکند، و این حالتی است که میتواند انسان را از درد و رنج آزاد کند. وقتی کسی به چنین حالتی دست پیدا میکند، احساس خوشحالی و شگفتی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.