گنجور

 
بیدل دهلوی

تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد

آهنگ جنون دامن آداب نگیرد

عاشق‌ که بنایش همه بر دوش خرابی‌ ست

چون دیده چرا خانه به سیلاب نگیرد

بر پای توگر باز شود دیده مخمل

چون آینه هرگز خبر از خواب نگیرد

چون ریگ روان در سفر دشت توکل

باید قدح آبله هم آب نگیرد

بی‌کینه‌ام از خلق به رنگی‌که چو یاقوت

مو از اثر آتش من تاب نگیرد

درویشی‌ من سرخوش صهبای تسلی است

ساحل قدح از گردن‌ گرداب نگیرد

زین خواب گمان وا نشود چشم یقینت

ازتیغ اجل تا به‌گلو آب نگیرد

غفلت به‌کمین دم پیری‌ست حذرکن

کزپرتو صحبت به شکر خواب نگیرد

آخربه‌گهر محو شود پیچ وخم موج

تا چند دل از عالم اسباب نگیرد

بیدل به عبادتکدهٔ عجزپرستی

جز نقش‌کف پای تو محراب نگیرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

گر شوق پی مطلب نایاب نگیرد

سرمشق رم از عالم اسباب نگیرد

با تشنه ‌لبی ساز و مخور آبی از این بحر

تا حلق تو را تنگ چو گرداب نگیرد

آن دل ‌که تپیدن فکند قرعهٔ وصلش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه