ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
قدردانیهای طاقت آنچه نتوانم نکرد
شمع خامش وارهید از اشک و آه و سوختن
بیزبان بودن چه مشکلهاکه آسانم نکرد
تا مبادا خون خورد تمثالی از پیداییام
نیستی در خانهٔ آیینه مهمانم نکرد
زینچمن عمریست پنهانمیروم چونبویگل
شرم هستی در لباس رنگ عریانم نکرد
درگهر هم موج من زحمتکش غلتیدنیست
سودن دست آبله بست و پشیمانم نکرد
جان فدایطفل خوشخوییکه پرواییش نیست
عمرها گرد سرم گرداند و قربانم نکرد
انفعالم آب کرد اما همان آوارهام
گل شدن شیرازهٔ خاک پریشانم نکرد
وقت هر مژگانگشودن یک جهان دیدار بود
آه از این چشمی که واگردید و حیرانم نکرد
دیده گر بیاشک گردید از حیا امیدهاست
جبهه آسان میکندکاریکه مژگانم نکرد
زین نُه آتشخانه بیدل هرچه برهم چید حرص
یأس جز تکلیف پشت دست و دندانم نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوعاتی چون ناامیدی، ناتوانی و تنهایی میپردازد. او احساس میکند که تلاشها و احساساتش بیثمر بوده و موفقیت یا قدردانیای در کار نبوده است. ناتوانی و بیزبانی او مشکلات فراوانی را به همراه داشته و در عین حال، وجودش را پنهان کرده است. شاعر در زبان شعر احساس میکند که حتی در لحظات زیبای زندگی، همچنان در عذاب و گیجی باقیمانده است. او از عشق و فدای خویش برای دیگران سخن میگوید، ولی با این حال، خود را در جستجوی امید و آرامش میبیند. این شعر شعور عمیقی نسبت به دردهای انسانی و جستجوی معنا در زندگی دارد.
هوش مصنوعی: ناتوانی من در تلاش و کوشش به خاطر حرص و طمعی که داشتم، نتوانست من را به قدردانی از آنچه که از عهدهام خارج است، وادار کند.
هوش مصنوعی: شمعی که خاموش شده، از اشک و آه و سوختنش حرفی نمیزند. اینکه بدون زبان و سخن گفتن، درد و رنج را تحمل کنم، چقدر سخت است اما در عین حال برایم راحتتر از بیان آنچه در دل دارم، به نظر میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه کسی به خود اجازه ندهد که از存在 من بهرهبرداری کند، هیچ نشانهای از من، حتی در آینه، در خانهام نمیتوان یافت.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از این چمن دور شدهام، مثل بوی گل که نهان میرود. شرم وجودم به خاطر بیپرده بودن در لباس رنگی من، اجازه نمیدهد خود را نشان دهم.
هوش مصنوعی: در دریا، امواج من به شدت در حال نوسان هستند و این نوسانات باعث زحمت میشوند. حتی اگر بخواهم از این وضعیت خود را کنار بکشم، باز هم نمیتوانم و این حسرت و پشیمانی به سراغم نمیآید.
هوش مصنوعی: جانم فدای کودکی است که هیچ نگرانیش در زندگی نیست. سالهاست که در دور من میچرخد و من را قربانی خود نمیکند.
هوش مصنوعی: در اثر شرایط سخت و تغییرات، احساسات و تواناییهای من از بین رفت، اما هنوز هم در زندگی سرگردان هستم و این وضعیت آشفتهای که در آن قرار دارم، نتوانسته است مرا از هم بپاشد یا بیهویت کند.
هوش مصنوعی: هر بار که چشمانش را میگشاید، دنیایی از زیبایی و حیرت را میبینم. ای کاش این چشمان به سوی من باز نمیشدند، زیرا در حیرت و سردرگمی فرو بردهام.
هوش مصنوعی: اگر چشمانم از سر حیا بیاشک شود، میتواند زمینهساز امید باشد و کارهایی را که مژگانم نتوانسته انجام دهد، راحتتر میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که در میان ناراحتیها و دردهای زندگی، تمامی تلاشها و تلاشهای او برای رسیدن به آرامش و رضایت راه به جایی نمیبرد و تنها چیزی که از این وضعیت به او میماند، احساس ناامیدی و بار مسئولیت است. در واقع او به نوعی تسلیم شده و میگوید که بر اثر این همه مشکلات، نتوانسته است به چیزی جز وظایف و فشارهای زندگی دست پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوش سوی حرف من از رحم جانانم نکرد
خواست داند درد من دانست و درمانم نکرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.