گنجور

 
سلطان باهو

قلب مومن مراة الرحمن یقین

جز جمالش را مبین در وی یقین

ما سوایش جمله، از خود دور کن

تا جمالش را به بینی بالیقین

گر به بینی غیر حق ناچیز دان

زنگ زده آئینه مانده بالیقین

زنگ از دل دور کن صیقل بزن

لایزل لاصیقل آمد بالیقین

ذکر هُو را دم به دم باهُو بساز

تا ببینی نور آن اندر یقین

باجمال حق جمال الله بین

یار بین، حق بین مبین جز بالیقین

 
sunny dark_mode