دیدهام من ز بام آنجا را
آن سیهچال عمرفرسا را
تنگ و تاریک و سهمناک و قعیر
در و دیوارها سیاه چو قیر
کلبهها بیدریچه و روزن
تنگ و تاریک چون دل دشمن
روز و شب هم در آن سیاهمغاک
آب پاشند تا شود نمناک
هست دهلیزی اندرین جا نیز
کلبهها هست در بن دهلیز
چون شود در به روی کس بسته
ریه زان بستگی شود خسته
که هوا نیز اندر آن حبس است
نفس آنجا به حبس چون نفس است
نیست بین مبال و محبس، در
در مبالند حبسیان یکسر
گر ترا حشر ساس و کیک هواست
شو بدانجا که شهرشان آنجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.