گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

گرت اندر صفت جن و ملک هیچ شک است

بین به نادان و خردمند که جن و ملک است

مردم نادان بر خاک بماند چون دیو

وآن که آموخت خرد همچو ملک بر فلک است

از پی مردم عالم همه جا عائله‌هاست

مردم جاهل در عائلهٔ خویش تک است

باغ دانایی باغی است که فردوس آنجاست

چاه نادانی چاهی است که قعرش درک است

ملک‌ها را همه از پی درک و مدعی است

ملک دانایی بی‌مدعی و بی‌درک است

درد بی‌علمی دردی است که درمانش نیست

شاخ‌نادانی شاخی‌است که‌ بارش‌خسک است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۲۰ - در وصف دانا و جاهل به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اهلی شیرازی

ای پری وش نمک حسن تو رشک ملک است

حسن لیلی صفتان چاشنیی زین نمک است

دهنت نیست یقین، در شکم از وی میان

گر گمانی است درین است در آن خود چه شک است

چون بپوشم غم خود راز تو کان غمزه شوخ

[...]

ملک‌الشعرا بهار

طرفه عهدیست که هرگوشه کنی روی فراز

هرکه دزدی نکند همسر خار و خشک است

نه ادارات مبراست نه محراب نماز

انتخابات شد و اول دوز و کلک است

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از ملک‌الشعرا بهار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه