گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

زینت مرد به عقل است و هنر

نی به پوشاک وجلال و فرّهی

دیده‌ام دانشورانی با خرد

در لباس ژنده چون عبد رهی

نیز دیدم سفلگانی بی کمال

کرده بر تن جامهٔ شاهنشهی

پوشش عالی نشان عقل نیست

فرق باشد از ورم تا فربهی

بی‌بها باشد لباسی کاندر او

نیست غیر از احمقی و ابلهی

کیسهٔ کرباس باشد پر بها

چون در او ریزند زرّ دهدهی

جاهل اندر جامهٔ فاخر بود

کیسهٔ ابریشمین‌، اما تهی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۸۹ - زینت مرد به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

خم و خنبه پر ز انده، دل تهی

زعفران و نرگس و بید و بهی

منوچهری

اندر آمد نوبهاری چون مهی

چون بهشت عدن شد هر مهمهی

بر سر هر نرگسی ماهی تمام

شش ستاره بر کنار هر مهی

یا چو سیم اندوده شش ماه بدیع

[...]

عطار

آفتاب رویت ای سرو سهی

بر همه می‌تابد الا بر رهی

نی خطا گفتم که می‌تابد بسی

بر من و من می‌نبینم ز ابلهی

گرچه عالم پر جمال یوسف است

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

خوش بود گر کاهلی یک سو نهی

وز همه یاران تو زوتر برجهی

هست سرتیزی شعار شیر نر

هست دم داری در این ره روبهی

برفروز آتش زنه در دست توست

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۹ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

این همه بگذار اگر بیرون جهی

از عذاب کیک باری وارهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه