گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

گر چون ‌تو نقشی ای‌صنم ‌نقاش چین در چین کشد

عمر درازی بایدش کان زلف چین در چین کشد

گر سنبل و نسرین کشد از خط رخسار تو سر

رویت خط بیحاصلی بر سنبل و نسرین کشد

گر دل به زلفت افکنم خال تو گردد رهزنم

ور با لبت دل خوش کنم چشم تو از من کین کشد

جور تو را از عاشقان من دوست‌تر دارم به جان

آری جفای خواجه را خدمتگر دیرین کشد

گر کرده گیتی شهره‌ات ور حسن داده بهره‌ات

هم بر بیاض چهره‌ات روزی خط ترقین کشد

آن زلف بار جان کشد وین دل غم هجران کشد

تا آن کشد چونان کشد تا این کشد چونین کشد

جانا بهار از جان کشد بار غم هجر تو را

فرهاد باید تا ز جان بار غم شیرین کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ملک‌الشعرا بهار

بازآمد آن ترک ختا کز بیقراران کین کشد

یارب مبادا کز خطا خط بر من مسکین کشد

دلدادگان از هر طرف برگرد او بربسته صف

بگرفته دامانش به کف گه آن کشد گه این کشد

گر جان به کف باید نهاد این بندهٔ مسکین نهد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه