منصور باد لشکر آن چشم کینهخواه
پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه
عشقش سپه کشید به تاراج صبر من
آن گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه
رنجه شدم ز هجر به ارمان وصل او
غرقه شدم به بحر به امید آشناه
جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم
پشتم دوتا شد از خم آن سنبل دوتاه
این درد و این بلا به من از چشم من رسید
جشمم گناه کرد و دلم سوخت بی گناه
ای دل مرا بحل کن وی دیده خون گری
چندان که راه بازشناسی همی ز چاه
بر قد سروقدان کمترکنی نظر
بر روی خوبرویان کمترکنی نگاه
ای دل تو نیز بی گنهی نیستی از آنک
از دیدن نخستین بیرون شدی ز راه
گیرم که دیده پیش تو آورد صورتی
چون صدهزار زهره و چون صدهزار ماه
گر علتیت نیست چرا در زمان بری
در حلقههای زلفش نشناخته پناه
ای دل کنون بنال در این بستگی و رنج
اینست حد آنکه ندارد ادب نگاه
چونبنده گشت جاهل وخودکام وبیادب
او را ادب کنند به زندان پادشاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق و جدایی سخن میگوید و به تأثیر عواطف بر دل و جان خود اشاره میکند. او از چشم و ابروی معشوق که سبب کینه و سوختن دلش شدهاند، یاد میکند و به سختیهای ناشی از هجران او میپردازد. شاعر احساس میکند که عشقش همچون لشکری به جان او حملهور شده و صبرش را به تاراج برده است. او در این حالت، دل خود را بیگناه میداند و به خود و دیدهاش میگوید که در این درد و رنج بینصیب نیستند. در نهایت، شاعر اشاره میکند که این وضعیت او را به بندگی و نالهای میان درد و رنج کشانده است.
هوش مصنوعی: چشمان کینهجو همچون لشکری است که همواره باعث بدبختی و مشکل میشود، و ابروی سیاه او نمادی از سلطه و قدرت است.
هوش مصنوعی: عشق او با تمام قدرت به جان و دل من حملهور شد، زمانی که شب به تدریج از سمت شرق بیرون میآید و نیروهای خود را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی از او دچار رنج و عذاب شدم و به امید دیدار و وصال او، در عمق دریا غرق شدم.
هوش مصنوعی: جانم از غم آن نرگس غمگین، به شدت ناراحت شده است و از قلهی قد بلند آن سنبل، بار دوگانی بر دوش من افتاده است.
هوش مصنوعی: این درد و رنجی که به من رسید، از جانب خودم به وجود آمد. چشمان من گناه کردهاند و دل من بدون اینکه تقصیری داشته باشد، به درد آمده است.
هوش مصنوعی: ای دل، اینکه تو مرا از این دردها راحت کنی و ای چشمانم، چرا اینقدر گریه میکنی؟ به اندازهای که نمیتوانم از این چاه تاریکی که در آن به سر میبرم، بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: وقتی به قامت بلند و زیبای دیگران نگاه میکنی، توجه کمتری به چهرههای زیبا میکنی.
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم بیگناه نیستی، زیرا به خاطر دیدن اولین بار از راه خود خارج شدی.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که چهرهای زیبا و دلربا در برابر تو قرار بگیرد که به اندازهی هزاران زهرا و هزاران ماه زیبا باشد، باز هم تنها ظاهری از زیبایی است و به عمق عشق و احساسات نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای وجودت نیست، پس چرا در زمان به دام زلف او گرفتار شدهای و به او پناه آوردهای؟
هوش مصنوعی: ای دل، اکنون از این وابستگی و دردش شکایت کن، زیرا این وضعیت، نهایت بیادبی و ناچیزی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که فردی به جهل و خودخواهی دچار شود و بیادب گردد، باید او را بهطور مناسب از قید و بندهای آزادیاش جدا کنند و به زندان پادشاه ببرند تا ادب بیاموزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.