دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایهٔ دیماه
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم، تیر نگاه
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه
برف روشن میانهٔ شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه
حالازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد وتباه
من ازاین برف قصهای دارم
قصهای غمفزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
کودکان جمله در خروش و نفیر
هریک اندر عزای کفش وکلاه
پسران در غریو و هایاهوی
دختران در خروش و واها واه
لرز لرزان ز تف برف، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
که زمستان رسید وبرف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
گرد کن توشهٔ زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیهٔ بیگاه
روزمن شد سیه زبرف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه
همه اسباب خانه نزد جهود
به گروگان شدست خواه نخواه
وزگرانی چنان شدست ارزاق
که کند پشت خانهدار دوتاه
بتر از جمله کاروان زغال
دیرگاهیست نارسیده ز راه
نیست موجود حبهای در شهر
گویی ازکوره اوفتاده به چاه
وز بهای کلاه وکفش مپرس
همچنان ز ارزش قمیص و قباه
آنچه را ارز بود ده، شد صد
وانچه را بود پنج، شد پنجاه
هرکه اندوخته ندارد سیم
گو بیندوز رنج باد افراه
فرصت جمع سیم و زر بنداد
کار درس وکتاب، اینت گناه
عمر من، حرفت ادب طی کرد
نگذرانیده ساعتی به رفاه
لاجرم حرفت ادب بگرفت
پس یک عمر، دامنم ناگاه
ازپی پاس فضل ونفس عزیز
نشدم معتکف به هر درگاه
بندگی را نیافتم قدری
تا ز آزادگی شدم آگاه
خدمت خلق بوده پیشهٔ من
با وفا و خلوص بیاکراه
کردهٔ من مرا بست دلیل
گفتهٔ من مرا بسست گواه
با چنین حال و با چنین اندوه
چکنم لا اله الا الله؟
چکنم؟ شکر، کایزد ذوالمن
شرف و عز من بداشت نگاه
پایگاهم فراترست، ار هست
جایگاهم فروتر از اشباه
جاه دیدم که بد به چشم خرد
چاه صد بار بهتر از آن جاه
نام من هست در زمانه بلند
چه غم ار هست بام من کوتاه
به کریمان نبردهام حاجت
وز لئیمان نبودهام نانخواه
زان کسان نیستم که در برشان
قدر نام نکو کم است ازکاه
نه از آن مردمم که نشناسند
بجز از خلق و دلق و راندن باه
کاین سفیهان شوند عرضهٔ قهر
چون کند میر عقل، عرض سپاه
به تله ازکمر فتند آخر
کاز کمر در تله فتد روباه
زان گروهم که دیری از پس مرگ
نامشان زنده است در افواه
وین بشرزادگان کوچک را
هم گرسنه نماند خواهد اله
*
*
بط نرگفت با بط ماده
جوجگان را بدار نیک نگاه
زانکه دربا بدست و توفنده
سوده بر هرکرانه ابر، جباه
گفت ماده که بچهٔ بط را
نیست جز ابر و بحر دایه و داه
غم طفلان مخورکه روز نخست
بچه بط کند به بحر شناه
این قصیده جواب زینبی است
«ای خداوند آن قبای سیاه»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زمستان و برف و تأثیر آن بر زندگی انسانها و چالشهایی است که به همراه دارد. شاعر در ابتدا به زیباییهای شب و آرامش آن اشاره میکند، اما بلافاصله مشکلات ناشی از برف را مطرح میکند. همهی کودکان در حال غم و اندوه هستند چون برف باعث گم شدن کفش و کلاهشان شده است. شاعر به نقص کمبودها و مشکلات اقتصادی در این فصل سرد اشاره میکند و از احساس غربت و بیپناهی به خاطر عدم دسترسی به امکانات صحبت میکند. در نهایت، او به این پیوستگی بین سختیها و عزت نفس خود اشاره میکند و با وجود همهی چالشها، به راز و نیاز به خداوند برمیگردد و به یاد خوبان و شخصیتهای محترم زندگیاش میافتد. شعر او هم غمگین است و هم توأم با امیدی به درک معانی عمیقتر زندگی.
هوش مصنوعی: دیشب وقتی پرچم سیاه بالا رفت، نشانهای از دیماه آشکار شد.
هوش مصنوعی: ابر تیرهای از بالای کوه بالا آمد و چهره ماه را پوشاند.
هوش مصنوعی: چراغهای طلایی که در این مکان زیبا روشن بودند، خاموش شدند و جلوهی این تالار را تحت تأثیر قرار دادند.
هوش مصنوعی: باد از سمت پادشاه وزیدن گرفت و راه را بر فیلهایی که در حال دمیدن بودند، بست.
هوش مصنوعی: نگاه تو مانند تیری است که از کمان جان من رها میشود، در حالی که از ترس بادبانداران به سوی تو بازمیگردم.
هوش مصنوعی: سوز سرما را از روزنهای باریک عبور کردی، درست مانند اینکه نوک سوزنی از لایهای نازک عبور کند.
هوش مصنوعی: اگر مانند زبان مار به کسی آسیب بزنید، باید بدانید که ممکن است دیگران نیز تحت تأثیر قرار بگیرند و رنج ببرند.
هوش مصنوعی: برف در دل شب تاریک مانند بذرهای خوبی و بدی در هم آمیخته است.
هوش مصنوعی: شب به همین شکل ادامه داشت تا صبح زود.
هوش مصنوعی: برف تازهای بر زمین نشسته است که سفید و زیباست، اما روزهای ما را کاملاً تیره و ویران کرده است.
هوش مصنوعی: من داستانی درباره این برف دارم، داستانی که پر از غم و شادی است.
هوش مصنوعی: دیشب، برف بر زمین نشسته بود و با صدای بلندی از خانهای، فریاد واویلا بلند شد.
هوش مصنوعی: کودکان همه در شوروغوغا هستند و هر کدام به نوعی به سوگ کفش و کلاه خود نشستهاند.
هوش مصنوعی: پسرها در حال سر و صدا و شلوغی هستند و دختران در حال فریاد و نالهاند.
هوش مصنوعی: برف به آرامی در اثر گرمای خورشید ذوب میشود، همانطور که گیاه به باد تند واکنش نشان میدهد و میلرزد.
هوش مصنوعی: همه دور من جمع شدهاند مانند عاشقانی که دور گل مهرگیاه جمع میشوند.
هوش مصنوعی: زمستان آمد و برف روی زمین نشست، برخیز و دکوراسیون را برای اتاق و مکانت آماده کن.
هوش مصنوعی: برای روزهای سرد زمستان، خود را آماده کن و منابع و نیازهای لازم را از این راه یا از راهی دیگر جمعآوری کن.
هوش مصنوعی: من به خاطر شرم و خجالت سرم را پایین انداختم، که این مصیبت ناگهانی چه بود.
هوش مصنوعی: روز من به خاطر برف سفید، تاریک شده و دستانم نیز به خاطر این برف، هم سفید و هم سیاه به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: تمام وسایل خانه در دست یهودی به امانت گذاشته شده و این وضعیت اجتنابناپذیر است.
هوش مصنوعی: به دلیل سنگینی و گرانی کالاها، وضعیت معیشتی خانهداران به شدت دشوار شده است.
هوش مصنوعی: بهتر از همه کاروانها، زغال است که مدت زیادی است از راه نرسیده است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در این شهر هیچ چیز باارزشی پیدا نمیشود، انگار همه چیز از یک جا دور شده و به جاهای تنگ و سخت افتاده است.
هوش مصنوعی: از قیمت کلاه و کفش نپرس، زیرا ارزش پیراهن و لباس نیز مهمتر است.
هوش مصنوعی: آن چیزی که ارزشش ده بود، اکنون صد ارزش دارد و آنچه که پنج ارزش داشت، حالا پنجاه ارزش یافته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که دارایی و ثروتی ندارد، بهتر است که برای به دست آوردن آن تلاش کند و زحماتش را به کار بگیرد.
هوش مصنوعی: فرصتی که برای جمعآوری پول و ثروت فراهم شده، موجب غفلت از درس و تحصیل شده است و این، خطای بزرگی است.
هوش مصنوعی: عمر من، با حرفهای تو به آرامش و ادب گذرانده شده و حتی یک ساعت هم بیخود نگذراندهام.
هوش مصنوعی: بیتردید کلام تو تأثیرات خاصی بر من گذاشت، به طوری که ناگهان دامان زندگیام تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: من به دنبال کسب علم و ارزشهای شخصیام، هرگز به درگاه کسی نرفتهام و وابسته نشدهام.
هوش مصنوعی: من بندگی را نیافتم که بفهمم چه اندازه از آزادی آگاه شدم.
هوش مصنوعی: من همواره به خدمترسانی به مردم پرداختهام و این کار را با صداقت و بدون هیچ اجباری انجام میدهم.
هوش مصنوعی: عمل و رفتاری که از من سر زده، نشاندهندهٔ حرفهایم است و خود گواهی بر آنچه که گفتهام میباشد.
هوش مصنوعی: با این وضعیت و با این همه غم چه کاری از دستم برمیآید؟ فقط میتوانم بگویم که هیچ معبودی جز خدا نیست.
هوش مصنوعی: چه کنم؟ شکر که خداوند بزرگ و باعظمت به من کرامت و عزت عطا کرده و همیشه بر من نظر دارد.
هوش مصنوعی: من از نظر موقعیت و جایگاه خود برتری دارم، حتی اگر در ظاهر پایینتر از دیگران باشم.
هوش مصنوعی: در نظر من، مقام و مقامداری که به چشم خردان ناپسند میآید، به اندازهای بدتر است که به جای آن، صد بار زندگی در چاه را ترجیح میدهم.
هوش مصنوعی: در این دنیا نام من مشهور و شناخته شده است، پس چه اهمیتی دارد اگر جایگاه من پایینتر از دیگران باشد؟
هوش مصنوعی: من از بخشش و مهربانی کریمان چیزی نخواستهام و از آدمهای پست و ناسپاس نیز درخواستی نکردهام.
هوش مصنوعی: من از آن دسته افرادی نیستم که در کنارشان ارزش نام نیک کوچکتر از کاه باشد.
هوش مصنوعی: من جز آن دسته از مردم نیستم که تنها به ظاهر و لباس و بهبود اوضاع روزمره دلخوش باشند و شناخته شوند.
هوش مصنوعی: این افراد نادان در برابر غضب و خشم به نمایش در میآیند، مانند سپاهی که وقتی فرماندهاش (عقل) وارد میدان میشود، خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر کسی بر اثر ضعف یا ناقص بودن خود در دام بیفتد، آن که او را به دام انداخته هم دچار مشکل خواهد شد.
هوش مصنوعی: از گروهی هستم که حتی پس از مرگ، نامشان هنوز در سخنها زنده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خداوند به خوبی حال و روز انسانهای کوچک و نیازمند را درک میکند و هیچکدام از آنها را گرسنه و بینان نخواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به این موضوع اشاره دارد که انسانها در مقابل مشکلات و چالشها باید قوی و مقاوم باشند و از سختیها سرسختی نشان دهند. همچنین به این نکته اشاره میکند که نباید در برابر ناامیدی تسلیم شد و همواره باید به جلو حرکت کرد.
هوش مصنوعی: بط نر به بط ماده گفت که جوجهها را با دقت و مهربانی تماشا کن.
هوش مصنوعی: به این خاطر که دریا به دست آمده و در حال نوسان است، بر هر سو ابرها مانند جامهای شگفت پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: مادهاک، که به بچهاش اشاره دارد، میگوید که برای بزرگ شدن و پرورش بچهاش تنها به ابر و دریا نیاز دارد. به این معنی که برای رشد و زندگی، این موجود کوچک به کمک طبیعت و منابع آبی و هوایی وابسته است.
هوش مصنوعی: نگران آیندهی کودکانت نباش، زیرا روز اول آنها در دریا شیرینی و لذت را تجربه خواهند کرد.
هوش مصنوعی: این شعر پاسخی است به یک داستان یا موضوع خاص که در آن به شخصی به نام زینب اشاره شده است و به نوعی با دعا و درخواست از خداوند در ارتباط است. در این متن به لباس سیاهی که به نوعی نماد غم و اندوه است، اشاره شده که نشاندهنده احساسات عمیق و معنوی است. به طور کلی، این شعر تلاشی برای بیان درد و اندوه و همچنین امید به کمک الهی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه آرامیده و گه ارغنده
گاه آشفته و گه آهسته
ای مرا همچو جان و از جان به
بامدادان نشاط کن، برجه
دی به مهرست مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به
سخن از عز ملک سلطان گوی
[...]
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
بار حرص و حسد زدوش بنه
هر چه داری بخور، بنوش و بده
اسمعه ممّن قاله تزدد به
شعفا فطیب الورد من اغصانه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.