ای خامه دوتا شو و به خط مگذر
وی نامه دژم شو و ز هم بر در
ای فکر، دگر به هیچ ره مگرای
وی وهم دگر به هیچ سو مگذر
ای گوش، دگر حدیث کس مشنو
وی دیده دگر به روی کس منگر
ای دست، عنان مکرمت درکش
وی پای، طریق مردمی مسپر
ای توسن عاطفت سبکتر چم
وی طایر آرزو، فروتر پَر
ای روح غنی، بسوز و عاجز شو
وی طبع سخی بکاه و زحمت بر
ای علم، از آنچه کاشتی بدرو
وی فضل از آنچه ساختی برخور
ای حس فره، فسرده شو در پی
وی عقل قوی خموده شو در سر
ای نفس بزرگ، خرد شو در تن
وی قلب فراخ، تنگ شو در بر
ای بخت بلند، پست شو ایدون
وی اختر سعد نحس شو ایدر
ای نیروی مردمی بِبَر خواری
وی قوت راستی بکش کیفر
ای گرسنه جان بده به پیش نان
وی تشنه بمیر پیش آبشخور
ای آرزوی دراز بهروزی
کوته گشتی، هنوز کوتهتر
ای غصهٔ زاد و بوم، بیرون شو
بیرون شو و روز خرمی مشمر
هان شمع بده که تیره شد مشرق
هان رخت منه که شعله زد خاور
ای خلق، فقیر شو ز سر تا بن
وی قوم، اسیر شو ز بن تا سر
ای ملک، درود گوی آن را که
زربستد وساخت کار ما چون زر
ای امن برو که شد ز بد روزی
لشکر غز و پادشای ما سنجر
کاهندهٔ مردی، ای عجوز ری
بفزای به رامش و به رامشگر
ای غازه کشیده سرخ بر گونه
از خون دل هزار نامآور
ره ده به مخنثان بیمعنی
کین توز به مردمان دانشور
هر شب به کنارناکسی بغنو
هر روز به روی سفلهای بنگر
تا مایه سفله گی نگردد کم
هر روز بزای سفلهای دیگر
ای مرد، حدیث آتشین بس کن
پنهان کن آتشی به خاکستر
صد بار بگفتمت کزین مردم
بگریز و فزون مخور غم کشور
زان پیش که روزگار برگردد
برگرد ز روزگار دونپرور
نشنیدی و نوحه بر وطن کردی
با نثری آتشین و نظمی تر
تو خون خوردی و دیگران نعمت
تو غم بردی و دیگران گوهر
وامروز درین پلید بیغوله
پند دل خوبشتن به یاد آور
رو به بازی نگر که افکندند
چون شیر نرم به حبسگاه اندر
هرچند به سیرت جوانمردی
خوباست و فراخ، سمج شیر نر
پس چیست که سمج من چوکام شیر
تنگ است و عمیق و گنده و ابخر
برسقفش روزنی چو چشم گرک
کاندر شب، تابد از بر کردر
بر خاک فکنده بر یکی زبلو
چون زالو چسبناک و سرد و تر
افکنده به صدر بالشی چرکین
پرگند چو گور مردهٔ کافر
خود سنگ سیاه گور بدگفتی
من از بر او چو مرد تلقینگر
تلقین ودعای من در آن شب بود
نفرین و هجای شاه بدگوهر
چون کودک شیرخواره ازگیتی
طرفی نگرفته غیر خواب و خور
با فسحت ملک جم ز طماعی
ملک و رمه گرد کرد و گاو و خر
وانگه به مجاعه کرد الفغده
از گندم خشک تا پیاز تر
تا گشت بهای جمله یک برده
بفروخت ز ده برابر افزونتر
شد دربار محمد غازی
در دورهٔ احمدی یکی متجر
انبار ذغال و مخزن هیمه
زاغهٔ رمه و دکان سوداگر
نه رگ در تن، نه شرمش اندر چشم
نه مهر به دل نه عشقش اندر سر
نه ذوق شکار و پویه مرکب
نه شوق نشاط و گردش ساغر
نه حشمت بار و دیدن مردم
نه همت کار و خواندن دفتر
ذکریش نه جزگرفتن رشوت
فکریش نه جز تباهی کشور
آکنده و سرد پیکری چونان
کز پیه فسرده قالبی منکر
گه خورده فریب مردم عامی
گه کرده فسون اجنبی از بر
در معنی انتخاب و آزادی
هر روز فکنده مشکلی دیگر
اندیشهٔ ملک را نه خودکرده
نه مانده به مردمان دانشور
درکشور خود فسادها کرده
چون در ده غیر مردکین گستر
تا چندگهی بدین نمط گنجی
برگنج فزاید و جهد از در
اندیشهٔ رفتن فرنگش بیش
ز اندیشه رفتن سر و افسر
افساد کن ای خدایگان در ملک
و اندیشه مکن ز ایزد داور
هرجا بزنی شو و مکن ابقا
بر بنعم و عم و خاله و خواهر
بستان زر ازین و آن و ده رخصت
تا سفله زند به جان خلق آذر
هشدارکه در پسین بد روزی
ملت کشد از خدایگان کیفر
دربر رخ آرزوت نگشاید
آن گنج که گرد کردی از هر در
نه زور رضات می کند یاری
نه نور ضیات میشود رهبر
گیرند و زرت به سخره بستانند
آنان که توشان همی کنی تسخر
وانگه به کلاتت اندر اندازند
آنجاکه عقاب افکند شهپر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به نقد جامعه و حکام میپردازد و به فرد توصیه میکند که از رویههای نادرست و مشکلات رهایی یابد. شاعر با استفاده از نداهایی به موضوعاتی چون فقر، فساد، غم و ناامیدی در جامعه اشاره میکند و از مردم میخواهد که از دروغ و فریب دوری کنند، به راستی و جوانمردی پایبند باشند، و به تلخیهای زندگی بیتوجهی کنند. او هشدار میدهد که حکام و ثروتمندان در حال سوءاستفاده از مردم هستند و در نهایت، از افراد میخواهد که از این مسیر نادرست خارج شوند و به دنبال حقایق و ارزشهای انسانی بروند. شعر به نوعی بر ضرورت هوشیاری و خودباوری در مقابل ظلم و فساد تأکید دارد.
هوش مصنوعی: ای قلم، دو قلم شو و خط خوبی بزن، نامهای پر از اندوه بنویس و از هم جدا شو.
هوش مصنوعی: ای اندیشه، دیگر به هیچ راهی نرو و به هیچ سو ننگر!
هوش مصنوعی: ای گوش، دیگر سخن کسی را نشنو و ای چشم، دیگر به روی کسی نگاه نکن.
هوش مصنوعی: ای دست، کنترل کارهای نیکت را در دست بگیر و ای پا، از مسیر انسانیت خارج نشو.
هوش مصنوعی: ای اسب احساساتت، آزادی و سبکیات به همه جا میرسد و ای پرنده آرزو، تو هم که با تمام وجود به دنبال اوج هستی.
هوش مصنوعی: ای روحِ بزرگوار، خود را خسته و ناتوان کن و از ویژگیهای سخاوت خود بکاه و زحمت را بر دوش بگیر.
هوش مصنوعی: ای علم، از آنچه که به دست آوردی بهره ببر و از فضلی که به وجود آوردی استفاده کن.
هوش مصنوعی: ای حس، آرامش خود را از دست بده و به دنبال عقل قوی باش که در درونت ساکت شده است.
هوش مصنوعی: ای جان بزرگ، در وجود آن انسان کوچک شو و در دل او گنجایش بیشتری پیدا کن.
هوش مصنوعی: ای بختِ نیک، کمی فروتر بیا و ای ستارهی خوشحالی، بدبختی را تجربه کن.
هوش مصنوعی: ای نیروی مردم، خفت و ذلت را از بین ببر و قدرت راستی را بروز بده و مجازات ناحقی را به جا بیاور.
هوش مصنوعی: اگر دلت به نان میخواهد، جان خود را برای آن فدای کن و اگر تشنهای، بهتر است از جان خود بگذری تا به آب برسید.
هوش مصنوعی: ای آرزوی بلند و بزرگ، خوشبختی و سعادت کمکم کاهش یافته و هنوز هم در حال کمتر شدن است.
هوش مصنوعی: ای اندوهی که به خاطر وطن دارم، از زندگیام خارج شو و روزهای خوشی را برایم به حساب نیاور.
هوش مصنوعی: ای شمع! بیا و روشنیبخش باش که طلوع صبح تاریک شده است. لباس خود را از یاد ببر که شعلهها به سمت شرق زبانه کشیده است.
هوش مصنوعی: ای مردم، از سر تا پا فقیر و بیچیز شوید و از ریشه تا نوک انگشتان، در بند و اسیر باشید.
هوش مصنوعی: ای فرشته، سلام بر کسی که کار ما را همچون طلا محکم و زیبا ساخته است.
هوش مصنوعی: ای امن! برو، چرا که روزهای بد به پایان رسیده و لشکر غز و پادشاه ما سنجر در حال آمادهسازی هستند.
هوش مصنوعی: ای زن سالخورده، به شادی و سرگرمی افزون کن و با هنرمندانی که این کار را میکنند، همراه باش.
هوش مصنوعی: ای پرندهای که بر روی گونهات رنگ سرخ خون دل نشسته است، تو نماد هزاران قهرمان و نامآور هستی.
هوش مصنوعی: به کسانی که از راهدرمانی و راهنمایی به بیمعنی بودن و آسیبپذیری میرسند، راه ندهید؛ زیرا این افراد باید به کسانی که دارای دانش و آگاهی هستند، توجه کنند.
هوش مصنوعی: هر شب به کناری برو و تنها باش، و هر روز به کسی نگاه کن که ارزش چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: هر روز بر تعداد افراد بیارزش افزوده میشود تا اینکه تعدادشان بیشتر از حد انتظار شود.
هوش مصنوعی: ای مرد، دیگر از آتشین سخن نگو و آن آتش را در دل خود پنهان کن، به گونهای که مانند خاکستر به نظر برسد.
هوش مصنوعی: بارها به تو گفتم که از این مردم دوری کن و بیش از این غم وطن را به دل مگیر.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه روزگار تغییر کند و به سمت بدی برگردد، خودت هم از این روزگار ناامیدکننده دوری کن.
هوش مصنوعی: تو از درد و زخمهای وطن بیخبر بودی، اما وقتی که از آن صحبت کردی، با زبانی سوزان و بیانی آهنگین و منظم آن را بیان کردی.
هوش مصنوعی: تو در زندگی خود رنج و سختی کشیدی، ولی دیگران از نعمتهای تو بهرهمند شدند و غم و غصه تو را برداشتند و به جای آن، چیزهای باارزشی به دست آوردند.
هوش مصنوعی: امروز در این مکان ناپاک، نصیحت دلنشینی را به یاد بیاور.
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین که چگونه مانند یک شیر آرام را به زندان انداختهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه داشتن ویژگیهای جوانمردی و نیکسیرتی مطلوب است، ولی در عین حال باید مثل شیر نر قوی و محکم نیز بود.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی توصیف حالتی از شور و شوق یا تلاطم عاطفی است. شاعر به نوعی از عمق و شدت احساست خود اشاره میکند و بیان میکند که احساساتش بسیار عمیق و قوی هستند، همچون آبی که در ظرفی بزرگ و عمیق قرار دارد. این عمق میتواند به معنای احساسات فراوان و گاهی پیچیدهای باشد که در درون او وجود دارد.
هوش مصنوعی: یک روزنه مانند چشم گرگ بر سقف او وجود دارد که در شب، نور از آن به درون میتابد.
هوش مصنوعی: بر روی زمین، مانند زالو که چسبنده و سرد و مرطوب است، افتاده است.
هوش مصنوعی: بالش کثیفی بر روی تخت افتاده است که همچون خاکهای یک قبر مردهٔ کافر میماند.
هوش مصنوعی: من از روی سنگ سیاه قبر، بدگویی تو را شنیدم و مانند مردی که یادآوری میکند، به این موضوع پرداختم.
هوش مصنوعی: در آن شب، آرزو و دعاهای من به خاطر بدگویی و نفرین به شاه نیکوکار بود.
هوش مصنوعی: همانطور که یک کودک شیرخواره از دنیا هیچ چیزی جز خواب و غذا نمیخواهد، انسانها نیز در بعضی اوقات از زندگی تنها به نیازهای اساسی خود فکر میکنند و چیز بیشتری برایشان مهم نیست.
هوش مصنوعی: ملک جم به خاطر طمعی که به سرزمین و داراییهای خود داشت، بر روی چهارپایان و دامهایش تمرکز کرد و به جمعآوری گاو و خر پرداخت.
هوش مصنوعی: سپس به زحمت و تلاش، از گندم خشک تا پیاز تازه را جمعآوری کرد.
هوش مصنوعی: او تمام بهای یک برده را به فروش رساند و به دست آورد که از ده برابر بیشتر باشد.
هوش مصنوعی: در دورهٔ احمدی، دربار محمد غازی به مکانی برای خرید و فروش تبدیل شد.
هوش مصنوعی: انبار زغال و محل ذخیره هیزم، جایی مانند آشیانه یا انباری است که برای نگهداری مواد سوختی استفاده میشود، و همچنین به دکان یک تاجر که به فعالیتهای تجاری مشغول است، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در وجود انسان نه احساساتی چون شرم و حیا وجود دارد، نه محبت و عشق در دل و نه اشتیاقی در ذهن.
هوش مصنوعی: نه از لذت شکار و حرکت بر اسب خبری هست، نه اشتیاق به شادی و گردش با جام شراب.
هوش مصنوعی: نه ثروت و جلال مردم را میسازد و نه تلاش و کوشش در انجام کارها و مطالعه کردن.
هوش مصنوعی: او فقط با یادآوری دریافت پولهای غیرمجاز، به فکرش تباهی و ویرانی کشورش میافتد.
هوش مصنوعی: بدنی پر از سردی و بیحالی، که مانند قالبی میماند که از چربی ذوب شده و به شکل زشت و ناخوشایند درآمده است.
هوش مصنوعی: گاهی فریب مردم سادهدل را میخورد و گاهی نیز خود را تحت تأثیر جادو و سحر بیگانگان قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هر روز در درک مفهوم انتخاب و آزادی، چالش جدیدی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اندیشهٔ پادشاهی نه از خود اوست و نه از این عقلا و دانایان به جا مانده است.
هوش مصنوعی: در کشور خود فسادهایی به وجود آورده است، مانند اینکه در یک دهکده دور از مردم بیمرد، ناهنجاریها رواج یابد.
هوش مصنوعی: تا کی به همین شیوه، ثروت و گنج به دست آورده شود و تلاش از در به در برود؟
هوش مصنوعی: او بیشتر از آنکه به فکر رفتن به باغ و جشن و شادمانی باشد، در اندیشهٔ رفتن به سرزمینهای دور و جدید است.
هوش مصنوعی: ای خدا، خراب کن این ملک را و نگران نباش از قضاوت خداوند.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، سعی کن که اثر خودت را بگذاری و به روابط خانوادگیات با عموزادهها و خواهرها و خالهها وابسته نباشی.
هوش مصنوعی: در این بیت به اهمیت و ارزش زندگی و روح انسانها اشاره شده است. شاعر میگوید که اگر کسی در پی بهرهبرداری از دنیا باشد و از دیگران بهره بکشد، در نهایت تنها به درد و رنج دامن خواهد زد. به عبارتی، دنیا و مال و منال نمیتواند جایگزین ارزشهای انسانی و روحی شود و در نهایت آسیبهای روحی به بار خواهد آورد.
هوش مصنوعی: حتاط باش که در روزهای سخت، مردم به شدت دچار مشکلات و رنجهایی میشوند که ممکن است خشم خداوند را نیز به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: بر سر راه دستیابی به آرزوهایت، هیچ گنجی که به سختی جمعآوری کردهای، درختی نخواهد بود که در قلب آن به ثمر برسد.
هوش مصنوعی: نه قدرت رضایت میتواند کمک کند، نه نور ضیاء میتواند رهبر باشد.
هوش مصنوعی: افرادی که تو آنها را مسخره میکنی، خود نیز به تو میخندند و تو را زیر نظر دارند.
هوش مصنوعی: سپس بر سرت تاجی خواهند گذاشت، جایی که عقاب پرواز میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به قدر از برادران برتر
مر تو را شد برادر تو پدر
مادر تو چو مادر پدرست
پس تو را جده باشد و مادر
زان تو معبود گشته ای آن را
[...]
زلف سیه تو ای بت دلبر
هرگاه بود به صورتی دیگر
گه چون زر هست و گاه چون چوگان
گه چون سپر است و گاه چون چنبر
گاه از گل و ارغوان کند بالین
[...]
بردم به کدوی تر بدو حاجت
انگشت نهاد پیش من بر سر
گفتا به گدوی خشک من گر هست
اندر همه باغ من کدویی تر
بنده آن را چگونه گوید شکر
مهر و مه را چه گفت خاکستر؟
فی الذاهبین الاولی
ن من القرون لنا بصائر
لما رأیت مواردا
للموت لیس لها مصادر
و رأیت قومی نحوها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.