آوردهاند که در شهر کاشان دو شخص دکان خربزه فروشى داشتند، میخریدند و میفروختند. یکى همیشه در دکان بود و یکى در تردد و گردش، و آن شریک که در تردد بود از شریک دیگر پرسید که امروز چیزى فروختهیى؟. گفت: نه و اللّه!. گفت: چیزى خوردهیى!. گفت: نه!. گفت: پس خربزهى بزرگى که دیروز نشان کردهام کجا رفته که حالا معلوم و پیدا نیست؟! و من در فکر آنم که در وقت خوردن آن خربزه رفیق داشتهیى یا نه؟ و این گفتگو را که میکنم میخواهم بدانم که رفیق تو که بوده است. شریک گفت: اى مرد بواللّه العظیم سوگند که رفیقى نداشته و من نخوردهام!. آن مرد بشریکش گفت: من کسى را باین کج جلقى و تند خوئى ندیدهام که بهر حرفى از جاى درآید و قسم خورد، من کى مضایقه در خوردن خربزه با تو کردهام؟ مطلب و غرض آنست میترسم این خربزه را اگر تنها خورده باشى آسیبى بتو رسد چرا که آن خربزه بسیار بزرگ بوده. آن رفیق بشریک خود گفت: بخدا و رسول و بقرآن و دین و مذهب و ملت قسم که من نخوردهام!. بعد آن مرد گفت: حالا اینها را که تو میگوئى اگر کسى بشنود گمان میکند که من در خوردن خربزه با تو مضایقه داشتهام، زینهار اى برادر از براى اینچنین چیز جزئى از جاى برآئى! اینقدر میخواهم که بگوئى تخم آن خربزه چه شد و اگر نه خربزه فداى سر تو، بگذار خورده باشى. آن مرد از شنیدن این گفتگو بیتاب شد و بدنیا و آخرت و بمشرق و بمغرب و بعیسى و موسى قسم خورد که من ابدا نخوردهام. آن مرد گفت: این قسمها را براى کسى بخور که تو را نشناخته باشد، با وجود این من قول تو را قبول و باور دارم که تو نخوردهیى اما کج خلقى تا باین حد خوب نمیباشد. الحاصل پس از گفتگوى زیاد. آن شریک بیچاره گفت: اى برادر من نگاه کن ببین! تو چرا اینقدر بىاعتقادى؟ قسمى و سوگندى دیگر نمانده که یاد نمایم، پس از این از من چه میخواهى؟، این خربزه را بهر قیمت که میدانى بفروش میرسد از حصهى من کم نموده و حساب کن!. آن مرد گفت: اى یار من از آن گذشتم و قیمت هم نمیخواهم، بد کردم، اگر من بعد از این مقوله حرف زنم مرد نباشم، میخواهم حالا بدانم که پوست آن خربزه باسب دادى و یا بیابو و یا بدور انداختى؟. آن فقیر تاب نیاورد، گریبان خود را پاره پاره کرد و رو بصحرا نمود. اى موش تو نیز در هر حرفى پانصد کلمه از من دلیل و نظیر خواستى و قبول کردى و باز از سر نو گرفتى و گفتگو میکنى. موش چون این نظیر را از گربه شنید سکوت اختیار کرد. گربه گفت: اى موش چرا ساکت شدهیى؟. موش گفت: اى شهریار بیش از این دردسر دادن خوب نیست، اگر شفقت فرمائى تا برویم و صحبت را بوقت دیگر گذرانیم اصلح و بهتر خواهد بود، چرا که گفتهاند: یار باقى صحبت باقى گربه گفت. بلى بسیار خوب! حالا تو برو بخانهى خود که ما هم برویم، لکن اى موش میخواهم مرا حلال و آزاد کنى زیرا که ارادهى سفر خراسان دارم و میترسم که مبادا اجل در رسد و مرگ امان ندهد که بار دیگر بصحبت یکدیگر برسیم، چرا که گفتهاند.
افکند بغربت فلک بیباکم
آواره بکرد گردش افلاکم
یا رب ز کدام چشمه نوشم آبى؟
آیا بکدام گوشه باشد خاکم؟
پس چون موش از گربه این را شنید در دل شوق تمام بهم رسانید و با خود گفت: گربه عجب مژدهیى داد که بسفر خراسان میرود و ما را از مشقت و آزار فارغ میسازد و براى دفع الوقت بزبانى گفت. اى شهریار؟ انشاء اللّه تعالى دیدار شریف بخیر و خوبى دیده شود. پس از این تعارفات ظاهرى موش بخانه رفت و گربه روان شد و میگفت که اکنون در گوشهیى کمین کن تا شاید موش را خاطر جمع کنم و او را بچنگ آورم. گربه این فکر را کرد، قضا را ترازو کهنهیى افتاده بود، گربه رفت در پس آن ترازو پنهان شد. موش چون بخانه رفت با خود گفت: گربه رفت که تا کجا لقمهیى برباید، اکنون فرصت غنیمت است و حالا میباید بیرون رفت و صحرا را سیر و صفائى کرد، زیرا یقین است که حالا در این حوالى نیست. موش باین خیال از خانه بیرون آمد، برمیجست و فرو میجست و رقص کنان این دو بیت را میخواند:
دشمن ز برم برفت و من شاد شدم
و از غصه و درد و رنج آزاد شدم
دیدم رخ عیش و چون ندیدم رخ خصم
صید دیگرى بودم و صیاد شدم
هر دم نغمهى تازه و پردهى بدیعى و شعر غریبى میخواند و میرقصید در این اثناء گربه میدید و با خود میگفت: آخر صبر کن و شتاب مکن زیرا پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم فرموده: الصبر مفتاح الفرج و شاعر هم در این معنى گفته:
الصبر کالصبر مرفى مرارته
لکن عواقبه أحلى من العسل
پس موش کم کم بنزدیک ترازو آمد. گربه از بیم آنکه مبادا موش از چنگش خلاصى یابد، چنان جست و خیز کرد که در حالت گرفتن موش سه معلق زده بروى یکدیگر بغلطیدند و موش را بچنگال و دست و پا فرو گرفت و در حالتیکه نفس میزد و عرق بر جبین مردانهى او نشسته بود این بیت را برخواند.
ایدل دلدار چونت یافتم
اول بازار گم کردم تو را
آخر بازار خوبت یافتم
بعد از آن گفت: اى موش! چه حال دارى؟. گفت: اى شهریار! حالى بر من باقى نمانده است و الان خود را در حالت نزع مىیابم!. گربه گفت: دغدغه مکن که مرا با تو کارى نیست! موش گفت: اگر باور کنم عقلم نباشد. گربه گفت: چرا باور نمیکنى؟. چون است که من قول تو را در باب بره بریان و یخنى راست و درست دانستم و مدتها در انتظار نشستم؟ اى موش اى جان من. اى عمر و زندگانى من. و اى برازندهى کام و جان و دل من! چه ساعت نیکوئى بوده این که مرا بدیدار تو دیده روشن و منور شد!، آیا کسى چنین وصلى دیده و یا چنین شهد مرادى چشیده و چنین عیشى شنیده باشد؟. الحمد للّه رب العالمین حمد و سپاس خداى را عز و جل که کام دل و آرزوى مرا بدیدار تو حاصل گردانید. موش اشک از دو دیده روان و خجل و شرمسار سر در زیر افکنده و حیران و سرگردان و مضطرب خود را ببیمارى و رنجورى افکند. پس گربه با خود گفت: اگر فورا او را بکشم غم از دل من بیرون نخواهد رفت و اگر ببازى مشغول شوم ترسم از دستم رهائى یابد. پس او را از خانهى خودش دورتر برد و آنگاه دست و پایش را بدندان بشکست و او را گذاشته گفت: السلام علیک اى موش. موش پس از این صدمه و واقعه جواب نگفت. گربه گفت: چرا جواب نمیگوئى؟. موش گفت: اى شهریار مرا این نوع سیاست از تو توقع نبود زیرا که تو طالب علمى و خداوند عالمیان در کلام خودش فرموده: الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ. و حدیث حضرت رسول است: لا یرحم الله من لا یرحم الناس. عجب میدارم از لطف و مروت شهریار که چرا در حق من تا این درجه کم مرحمت بوده. بارى، اگر چه میدانم که آتش غضب شهریار فرو مىنشیند و مروت پیشه ساخته من حقیر را میبخشاید و هیچوقت روا نبود که من بیچاره باین شکل بىدست و پا مانم و عیال و اطفالم بىمعیشت و سرگردان مانند. گربه از شنیدن این گفتگو تبسمى کرد و گفت: اى موش آن قورمه و یخنى چه شد؟. موش گفت: نشنیدهیى که بزرگان گفتهاند:
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید بکار
چه چاره که غفلت ورزیدم و حال از بدبختى بکیفر آن گرفتار شده و از جهالت و ستم میمیرم؟. گربه گفت: اکنون در دست من گرفتار و اسیرى و در معرض موتى و بالاخره اندرون من جاى تو خواهد بود، نیکو تأمل کن که بغیر از عمل، از آن مزخرفات صوفیه تو را سودى و فایدهیى نخواهد بود. موش گفت: آخر نه تو اى شهریار گفتى که در میان ایشان چنین گفته شده است که هر کس از عالم جسمانى گذشته واصل میشود؟، اگر چنانچه نیکو کارى لابد و لاشک الواصل الى رحمة لله الملک الجلیل خواهید شد و اگر از اهل معصیت و بد کارى الواصل الى الدرک الاسفل فى النار خواهى بود. گربه گفت: از خلوت نشینان که میگفتى اکنون تو را نفعى دارد و اگر انصافى دارى و میدانى که آن حلواى ارده که گفته شد اگر محل اعتبارى میبود بیان آن حلوا را هر یک از پیغمبران بامتان و اوصیاء و اصحاب خود نازل میکردند و حضرت رسول خدا که رحمة للعالمین است آنچه پاکیزهتر و بهتر و معتبر است مخصوص او و ذریهى او و امتانش از جانب حق باو وحى و الهام میشد و مادام اصحاب و اوصیاء که از غیر احقند مدعى و صاحب این رتبه نباشند از کجا شیخ کم سواد را آن رتبه حاصل شد؟. و اگر گوئى که پیغمبران دانستند و اصحاب و اوصیاى ایشان خود ترسانند پس نسبت بپیغمبران تهمت گفتهاند و تقصیر لازم دانسته که تبلیغ رسالت نکرده باشند. اى موش! میدانى آن حلوا کدام است؟. موش گفت: نه!. گربه گفت: کیف شراب و بنگ و شوق هوى و هوس نفسانى است که جاهل و فاسق را از او شورى در دل بهم رسد و عاقل و دانا از ایشان و کردار و اعمالشان بیزار. مثل اینچنین کسان مثل مرد بیدست و پائى است که شناورى هم نداند و در بحر عمیق غوطهور شود، البته یا غرق میگردد و یا در کام نهنگ و امثال آن گرفتار میشود. ایشان یعنى آن مدعیان تصوف بکمال نادانى متوجه خیال و فکر رقیق و بحر عمیق گردیده و بىکشتى شریعت و بىلنگر حقیقت و بىملاح علم و بىبادبان مرشد و بىدانستن شناورى، خود را در دریاى تفکر بیخود افکنده و در کام نهنگ شیطان در گرداب قلرم بطلان گرفتارند و شیطان هر ساعت ایشان را بطریقى و نوعى فریب میدهد تا اینکه بدرجهیى گمان برده و مىبرند که از بحر عمیق غوطه خورده و خلاص شدهاند و گوهر آبدار بدست آوردهاند و چون خداوند عالمیان عالم بافعال ایشان و گمراه ساختن شیطان از خرقهى بنى آدم است لهذا در کلام مجید فرموده: یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ. و فرستادن پیغمبران و کتابها و نقل قصص پیشینیان و اندازه تهدید و وعید و امر و نهى و منع از نامشروع و ناشایسته از براى این است که هر کس بالغ و عاقل و مکلف بوده باشد متابعت امور شرع رسول خدا و اقوال علماى دین مبین نموده براه ضلالت شیطانى گمراه نگردد، و هر کس که متابعت هوى و هوس کند و پیروى شیطان نماید هر آینه متسوجب عذاب الهى بوده حیران و سرگردان بوده باشد. اى موش! اگر شخصى را گویند کافر است و خود آن شخص مسلمان باشد بگفتن مردمان کافر نمیشود و هر گاه کافریرا مؤمن نام برند باین نام نهادن او از کفر پاک نخواهد شد. و همچنین در میان مردم بسیار باشد که شخصى را فلان خان و فلان سلطان اسم گذارند و حال اینکه داراى آن اسم گرسنه و برهنه باشد. و همچنین بسیار کس میشود داراى مال و نعمت است و او را باسم و لقب بسیط و سهلى خوانند. پس در این صورت معلوم شد که اسم را بفعلى کار نیست، اما مىباید آنشخص که ترقى میکند باسم خوب و لقب خوب فراخور آن اسم و لقب کارى و فعلى کند که شایستهى حال او باشد. پس بنى آدم باید چنین سلوک با مردم نماید که از گفتن و شنیدن و نشستن و برخواستن نقصى بر او وارد نیاید و از منهیات و محرمات اجتناب نماید. پس اى موش! صوفى اسمى است بمعنى صاف بناء علیه، اگر کسى در عبودیت از عیوبات دینى صاف و بىغش و تابع شرع شریف بوده باشد از این بهتر و خوبتر چه باشد؟. و اگر جاهل و نادان و گمراه بوده باشد و گوید من صوفیم دروغ گوئى و تهمت نموده و خائب و خاسر خواهد بود. و بمفاد حدیث حضرت رسول علیه الصلاة و السلام که فرموده: یحشر المرء مع من أحب، ملحق و محسوب خواهد شد. موش گفت: اى شهریار نامدار! مرا اندام آزار میدهد و شما مفصلا بیان و نصیحت میفرمائى، اگر تو چنان محبتى کنى و طریقهى ذره پرورى دربارهى من فقیر بجا آورى و مرا معالجه کنى بعد از این هر چه گوئى و آنچه فرمائى سرنپیچم و عبد و مطیع و فرمانبردار باشم. گربه گفت: خاطر جمعدار که بنده در شکسته بندى مهارت تمام دارم، الحال دست و پاى تو را مىبندم و در زمانى نزدیک انشاء اللّه صحت خواهى یافت و موافقت ما و تو تازه خواهد شد و چند روز زندگى عاریه را با یکدیگر بطریق صحبت و موانست بسر خواهم برد و تو خاطر جمع دار اى موش! در خاطر دارى آنچه در میانهى ما و تو در باب مهمانى و صحبت گذشته است و قبل از این شما بیتى را از گلستان سعدى خواندى و آن این است:
زبان بریده بکنجى نشسته صم بکم
به از کسى که نباشد زبانش اندر حکم
اى موش! این همه گفتگو که در میانست از مخالف و موافق از براى آن است که بعضى بکمال شعور و قابلیت تشخیص، معانى آیات و احادیث و اخبار در کلام اکابر فهمیده و اشعار کرده و بعضى از روى جهل و نادانى بعقل ناقص خود قیاس معنى باطل کردهاند و بضلالت و گمراهى هواى نفس و شیطان و کمال خریت گرفتارند.
و این معنى که کسى زبان بریده باشد و در کنجى نشسته بهتر از آن است که زبان در حکم او نباشد، این است که بىاختیار سخن گوید که باعث فتنه و آزار باشد، و آن تمسخرها و ستمها که تو با من کردى بسبب کیفر آن اعمال و گفتگو هاى خودت بدام من افتادى.
موش پس از شنیدن این مقال فریاد و فغان برآورد و بنیاد عجز و بیچارگى کرد
اظهار عجز پیش ستم پیشه ابلهیست
اشک کباب باعث طغیان آتش است
گربه گفت. اى موش! در کتب بزرگان ذکر کردهاند که چون صبح روز میشود اعضاء و جوارح همه با یکدیگر تهنیت و بازدید نمایند و هر یک از یکدیگر احوال پرسى مینمایند و لسان حال هر یک گویا میگوید: الحمد للّه حال من بخیر است!.
بهمه حال شکر باید کرد
که مبادا از این بتر گردد
تا مادامى که تو را حرکت و سکونى هست، میباید شب و روز بکمال تفکر و تدبر شکر کنى که مبادا از این بدتر گردد و عدم شکر و رضا بقضاء سبب نقص و ضعف اعتقاد در دین و ایمان شود.
کسانى که در معرفت الهى و تذکیر و توصیف خلفاى دین مبین خلاف نمایند و اختلاف جویند و بعقل ناقص خود محاجه نمود، و بدلیل و برهان غلط ثابت کنند و سر و مال و جان و ایمان را بسبب نگاه نداشتن زبان تلف نموده و آیهى وافیة الهدایه خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ، موافق حال آنهاست.
موش گفت.
اى شهریار! هر چند مجروح و خستهام لکن در خدمت شهریارى محبوسم که کان مرحمت و احسان است، توقع به مراحم شهریار دارم که سؤال مرا بوجه معقول خاطر نشان فرموده و جواب گوئى تا دلم یکباره از شبهه و شک بیرون آمده و متوجه امر یقین گردد.
گربه گفت:
بگو!
موش گفت:
اى شهریار! بر فرض خلاف و اختلاف و اعتساف صوفیه در مسلک و امور و اوضاع خود، چرا مردم رغبت دورى از خلافت و مخالفهى ایشان نمینمایند و مریدان و تابعان آنها روز بروز بیشتر میشوند؟.
آخر بر فرض ایشان نادان و بیعقل، دیگران چرا بعقل خود عمل نمینمایند تا که از راه نروند و متابعت ایشان نکنند؟.
گربه گفت:
اى موش! در این سؤالیکه کردى و پرسیدى چند جهت دارد، اکنون بعضى وجوه را از براى تو نقل و بیان کنم تا بر تو واضح و روشن گردد.
اولا آنکه عقل و ادراک مردم بهمه چیز نمیرسد و پى نمیبرد و بىمربى و بىمعلم علم شریعت از پیش نمیرود.
دیگر آنکه آنچه را جماعت صوفیه از راه ریب و ریا بخلق القاء میکنند و خود را در نظر مردمان ساده لوح، در لباس تقوى و حقیقت شناسى و عرفان بافى جلوه میدهند و احیانا بمریدان بایماء و کنایه اشاره میکنند که مخالفان مسلک صوفیه و منکران آنها دور از ایمان و ایقانند و در صراط خطرناک ضلالت سائراند و از این جهت تابعین آنها بر حسب القاها و شطحات مصطلحهى پیشوایان گوش و هوش و فؤاد ایشان (یعنى مریدان) عادت گرفته و هر ساعت شیطان با نفس ایشان در ساخته و یکى شده و آنها را از راه تقلید بمقام تعصب در آورده و از راه حقیقت و معرفت باز میدارد و بتیه باطل و وادى گمراهى میاندازد.
هر گاه چنین کسانیکه در عقل آنها ضعف باشد و مرتبهى دانش و علمشان ناقص، البته آنچه از آنها بظهور و بروز میرسد همه باطل است.
طریق دیگر آنکه، جمعى از مردم مسلمان داراى صداقت و حسن نیت میباشند و بر حسب ظاهر گوش بکلمات نصایحآمیز ایشان داده که نماز خوب و روزه و شب بیدارى خوب است و ذکر توحید الهى سبب زیادتى ایمان و ایقان است و خود جماعت صوفیه ظاهرا در این مسلک و ترتیب خود را ثابت و عامل مینمایند و تابعین و مریدان بیچاره از کنه مقصد و اغراض باطنیهى آنها که جلب قلوب و منابع شخصیه میباشد بىاطلاع و اصلا بیخبر، لهذا در دام اعتقاد و اخلاص بایشان افتاده و یوما فیوما بر ارادت میافزایند و انس میگیرند و مرتبه مرتبه ایشان را فریب میدهند تا آنکه تماما بدام میافتند چنانکه صیادان کبوتر میگیرند.
موش گفت:
اى شهریار! صفت و کیفیت صیادان هند و عراق را از براى من بیان فرما.
گربه گفت:
آوردهاند که صیادان هند وقتیکه قصد شکار و صید آهو دارند، آهو برهیى را بدست آورده و ریسمان درازى را بر دو شاخ او بسته و در مرغزار و صحراى سبز و خرم رها میسازند، و او بمرام خود میچرد و صیادان نیز در کمینگاه آن دشت و صحرا نشسته، چون آهوان ابناى جنس خود را به فراغ بال میبینند که میچرد، خاطر جمع گشته و با آن آهو الفت گرفته و میچرند و پس از چندى ببازى مشغول میگردند و در هنگام بازى سر در سر هم میگذارند و بعد از آن ریسمانى که بر شاخ بره آهو بستهاند در شاخ دیگران بند میشود، پس هر قدر قوت میکنند، خلاصى ندارند، پس از آن صیادان از کمینگاه برجسته و آهوان در دام افتاده را گرفته و فارغان آغاز رمیدن کرده مىجهند و آن بیچارگان گرفتار در دام صیادان میمانند.
اما راه و رسم صیادان عراق آنست که کبوترى در دام دست آموز دارند و در زمینى که دام از براى صید کبوتران در خاک کردهاند دانه ریختهاند و آن کبوتر دست آموز را که بال بمقراض بریدهاند در آن دامگاه سر میدهند و خود در کمین نشسته، چون کبوتران در هوا پرواز میکنند مىبینند که صحراى وسیعى است و کبوترى فارغ بال بچرا و چریدن مشغول است، پس آن کبوتران بهواى آن کبوتر در زمین مىنشینند که چرا نمایند همین که مشغول بچرا میشوند ناگاه صیادان از کمین رشتهى آن دام که گستردهاند میکشند و همه را یکباره مقید دام خود میسازند.
پس مثل آن جماعت صوفیه باین مثل و حکایت میماند و آن صیاد شیطان لعین است و مردمان صاف و صادق و کم عقل مثل آن آهوان صحرائى یا مثل آن کبوتران آسمانى میمانند زیرا چون ابناى جنس خود را دیدند و رغبت مؤانست کردند گرفتار ابلیس بر تلبیس میکردند.
دیگر آنکه بانواع ریب و ریا بنیاد مزخرفات با مردم ساده دل مینمایند، چنانکه آن مرد قلندر، پادشاه و وزیر و وکیل را ببافتن مندیل خیال از راه بدر برد.
موش گفت:
اى شهریار! این حکایت چگونه بوده، توقع و رجا آنکه بیان کرده و نقل فرمائى.
گربه گفت:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در شهر کاشان، دو شریک خربزهفروش وجود داشتند؛ یکی همیشه در مغازه بود و دیگری در حال رفت و آمد. شریک در حال تردد، از دیگری سوال کرد که آیا خربزه بزرگ نشانهگذاری شده که دیروز خورده شده، به کجا رفته است. شریک به شدت قسم خورد که خربزه را نخورده و این موضوع باعث ایجاد تنش بین آنها شد. در نهایت، شریک تردد کننده، از فرط نگرانی گریبان خود را پاره کرد و تصمیم به رفتن گرفت.
گربهای که در صحنه حاضر بود، در حال کمین موش شد و وقتی موش به خیال فرار از خانه خارج شد، آنها در کمین هم افتادند. موش با شادی و شادی به رقص و آواز پرداخت، اما گربه با صبر و احتیاط، در انتظار فرصتی بود تا موش را بگیرد. وقتی موش نزدیک شد، گربه به او حمله کرد و موفق شد او را بگیرد.
موش به گربه ندا داد که چرا چنین رفتار زشتی کرده و گربه پاسخی غیرقابل قبول به او داد. پس از مدتی گربه از موش خواست تا او را ببخشد و موش بار دیگر از او درخواست درمان و کمک کرد. در خلال این گفتگو، گربه به موش یادآوری کرد که چگونه برخی از انسانها، مانند صوفیانی که با ریا و نفاق کار میکنند، بر دیگران تاثیر منفی میگذارند و به روشهای اشتباهشان ادامه میدهند.
موش از گربه پرسید که چرا مردم به دنبال صوفیها هستند و گربه به او توضیح داد که بسیاری از مردم به خاطر نداشتن دانش کافی و نیتهای نیک، به دام آنها میافتند، مانند حیوانات گرفتار صیادان. این تشبیه به موش نشان داد که چگونه افراد بدون درک عمیق از واقعیت، به دنبال دروغ و فریب میروند.
این داستان به ما یادآوری میکند که شناخت و درک درست مسائل و عمل به اصول اخلاقی، از دوستی واقعی و ارتباط صحیح با دیگران ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در شهر کاشان دو نفر فروشنده خربزه بودند. یکی از آنها همیشه در دکان بود و دیگری در حال گردش. روزی شخصی که در حال تردد بود از همکارش پرسید که آیا چیزی فروخته است یا نه. همکارش جواب داد که نه. پس پرسید که آیا چیزی خورده یا نه. باز همکارش گفت که نه. او پرسید: "پس آن خربزه بزرگ که دیروز نشان کرده بودم کجا رفته؟" و در فکر بود که آیا همصحبتی داشته یا نه. همکارش با قسم و عذر گفت که هیچ رفیقی نداشته و خربزه را نخورده است. اولی به او گفت که از این جدل و قسمخوردن هیچ فایدهای نیست و فقط میخواهد بداند تخم آن خربزه چه شده است. با این حال، همکارش به شدت قسم خورد که خربزه را نخورده و این قسمها باعث شد تا اولی از او بیاعتماد شود. در نهایت، همکارش ناراحت شد و حتی گریبان خود را پاره کرد. گربه و موش که شاهد این ماجرا بودند، در مورد آنچه که گذشته بود صحبت کردند و موش پیشنهاد داد که برای جلوگیری از دردسر بیشتر، بهتر است درباره این مسائل در زمانی دیگر صحبت کنند. گربه نیز گفت که قبل از رفتن، موش باید او را حلال کند، زیرا قصد سفر به خراسان را دارد و نگران است که ممکن است دیگر نتوانند یکدیگر را ببینند.
هوش مصنوعی: سرنوشت بیرحم و بیمروت باعث شده است که ما از خانه و کاشانهمان دور بیفتیم و در این جهان گردانده شویم.
هوش مصنوعی: ای خدا، از کدام چشمه باید آب بنوشم؟ آیا در کدام نقطه باید نشانهای از خاک من باشد؟
هوش مصنوعی: موش با شنیدن خبر سفر گربه به خراسان خیلی خوشحال شد و فکر کرد که این سفر باعث آزادی او از زحمت و آزار گربه خواهد شد. او برای سرگرمی با صدای بلند گفت: «ای شاه، انشاءالله دیدار شما خوشایند خواهد بود.» بعد از این تعارفات، موش به خانه رفت و گربه هم به کمین درآمد تا موش را به دام بیندازد. گربه در گوشهای پنهان شد و وقتی موش به خانه برگشت، با خود گفت: «گربه رفته تا لقمهای پیدا کند، اکنون فرصت مناسبی است تا به بیرون بروم و در صحرا گردش کنم.» بنابراین او با این فکر از خانه خارج شد و با شادی و رقص این دو بیت را خواند.
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن از کنارم رفت، خوشحال شدم و از غم، درد و زحمت رها شدم.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهی خوشی و شادی را دیدم، اما چهرهی دشمن را ندیدم، به طرز دیگری صید شدم و خودم گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: هر لحظه نغمهای نو و زیبا را میخواند و میرقصید. در این حین، گربهای را میدید و با خود فکر میکرد: صبر کن و عجله نکن، چون پیامبر خدا فرموده است: صبر، کلید گشایش است. و شاعری هم درباره این موضوع گفته است.
هوش مصنوعی: صبر شبیه آبنباتی تلخ است که در آغاز طعم خوشایندی ندارد، اما نتیجهاش شیرینتر از عسل است.
هوش مصنوعی: موش به آرامی به سمت ترازو نزدیک شد. گربه از ترس اینکه موش بتواند از چنگش فرار کند، به شدت جست و خیز کرد و در حالتی که میخواست موش را بگیرد، چند بار در هوا چرخید و در نهایت موش را با چنگال و پا گرفت. در حالی که نفس نفس میزد و عرق بر پیشانیاش نشسته بود، این بیت را خواند.
هوش مصنوعی: من دلدار حامی تو را پیدا کردم.
هوش مصنوعی: ابتدا در بازار، تو را گم کردم.
هوش مصنوعی: در انتهای بازار، تو را خوب پیدا کردم.
هوش مصنوعی: گربه از موش پرسید که حالش چطور است و موش در پاسخ به او گفت که حالش خوب نیست و در وضعیت سختی قرار دارد. گربه به او reassurance داد که نگرانی نداشته باشد و گفت که به او کاری ندارد. موش به این حرف شک کرد و از گربه دلخور شد و گربه نیز سعی کرد او را مجاب کند که نگران نباشد. گربه در ادامه از محبت و دوستیاش نسبت به موش صحبت کرد و ابراز خوشحالی کرد که فرصتی برای دیدار با او پیش آمده است. اما موش از وضعیتی که در آن قرار داشت، ناراضی بود و نمیتوانست تحمل کند. در نهایت، گربه تصمیم گرفت که موش را از جایی دورتر ببرد و به او آسیب بزند. موش در پاسخ به این رفتار گربه ابراز شگفتی کرد و به او یادآوری کرد که او باید بر اساس درستی و مهربانی عمل کند. گربه که از شنیدن این سخنان خوشحال شده بود، به یاد قورمه و یخنی افتاد و از موش پرسید که چه بر سر آنها آمده است. موش هم به گربه اشاره کرد که افرادی بزرگتر از او هم این موضوع را میدانند.
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار بر یک مرد سخت و تاریک شود، او دچار مشکلات و چالشهای زیادی خواهد شد.
هوش مصنوعی: همه آن کندی و بیتحرکی فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: غفلت کردم و حالا در بدبختی گرفتار شدهام و از جهالت و ستم میمیرم. گربه گفت: الآن در دست من اسیر هستی و در معرض مرگ قرار داری. فکر کن که جز عمل، از این دعاوی صوفیان هیچ سودی نخواهی برد. موش گفت: اما تو، ای شهریار، گفتی که هر کس از عالم مادی گذشته و به حقیقت رسیده است. اگر نیکوکار باشد، به رحمت خداوند میرسد و اگر بدکار باشد، به عذاب دچار خواهد شد. گربه پاسخ داد: آیا واقعاً فکر میکنی که این دعاوی صوفیان به تو فایدهای میرساند؟ اگر آن حلوا واقعی بود، پیامبران در موردش سخن میگفتند و پیامبر خاتم، که رحمت برای جهانیان است، هر پاکی و بهتری را از جانب خداوند دریافت میکرد. افرادی که در این مدعیات هستند، با جهالت و نادانی به قضاوت میپردازند و خود را در خطر میاندازند. موش در جواب میگوید که از آن حلوا اطلاعی ندارد. گربه توضیح میدهد که آن حلوا در واقع نشانههای بادهگساری، شهوترانی و لذتهای نفسانی است که تنها برای جاهلان جذاب است و عاقلان از آنان دوری میکنند. مانند انسان بدون دست و پا که به عمق دریا میافتد و یا غرق میشود و یا تسلیم نهنگ میشود. ادعاهای صوفیان به نوعی منجر به گمراهی و فریبدهی توسط شیطان میشود و آنان خواب گران ماندگی و لذت را در خیال خود میبینند و از حقیقت دورند. خداوند انسانها را به پیروی از شریعت و ائمه دین دعوت کرده است و هر کس که از هوای نفس پیروی کند به عذاب گرفتار خواهد شد. نام و لقب کسی به واقعیت او نمیافزاید و باید عمل و رفتار شخص مطابق با نامش باشد. بنابراین افراد باید در تعاملات خود احتیاط کنند و از گناهان دوری نمایند. در نهایت، گربه میگوید که اگر کسی از عیوب دینی پاک باشد و تابع شریعت باشد، صوفی واقعی خواهد بود و اگر نادانی خود را صوفی بخواند، دروغگوست. موش از گربه میخواهد که او را درمان کند و گربه قول میدهد که به زودی حال او را خوب کند و با همدیگر زندگی کنند.
هوش مصنوعی: کسی که زبانش بریده و در کنجی نشسته، بهتر از فردی است که زبان دارد اما در اعمالش هیچ صلاحیتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای موش! این همه گفتوگو که در میان است، به خاطر آن است که عدهای با کمال شعور و توانایی درک، معانی آیات و احادیث بزرگ را فهمیده و بیان کردهاند، در حالی که عدهای دیگر به دلیل جهل و نادانی، با عقل ناقص خود معنای نادرست را استنباط کردهاند و به واسطه گمراهی ناشی از امیال نفس و وسوسههای شیطان به شدت نابخرد گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: بهتر است کسی که زبانش را بسته و در گوشهای نشسته، نسبت به کسی که بدون کنترل صحبت میکند و صحبتهایش سبب فتنه و آزار میشود، قرار گیرد. آن تمسخرها و ظلمهایی که به من کردی، به خاطر نتیجه اعمال و گفتار خودت به انتقام من دچار شدهای.
هوش مصنوعی: موش بعد از شنیدن این صحبتها به شدت فریاد زدن و از زندگی ناتوان و بیچارهاش شکایت کرد.
هوش مصنوعی: نشان دادن ناتوانی و ضعف در برابر ظالمی که بیفکر است، کار احمقانهای است. چون اشکهای زار مانند تکههای گوشت کبابی، تنها باعث شعلهور شدن آتش میشوند.
هوش مصنوعی: گربه گفت: ای موش! در کتابهای بزرگان نوشتهاند که وقتی صبح میشود، همه اعضا و اعضای بدن با همدیگر خوشامد گفته و حال یکدیگر را میپرسند و هر یک به نوعی با زبان حال خود میگوید: سپاس خدا، حال من خوب است!
هوش مصنوعی: در هر شرایطی باید شکرگذار بود تا از اوضاع بدتر نشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در حرکت و سکون هستی، باید شب و روز با تمام تفکر و دقت شکرگزاری کنی تا مبادا اوضاع از این بدتر شود. همچنین عدم شکرگزاری و نارضایتی از قضا و قدر ممکن است باعث نقصان و ضعف در اعتقاد و ایمان تو شود.
هوش مصنوعی: افرادی که در شناخت خداوند و یادآوری و توصیف جانشینان دین درست عمل نکنند، و دچار اختلاف شوند و با عقل ناتمام خود استدلال کنند، همچنین با دلیل و برهان نادرست ادعای خود را اثبات کنند، و به خاطر کنترل نکردن زبانشان جان، مال، و ایمان خود را از دست بدهند، به واقع آیهای که میگوید «این است باخت بزرگ در دنیا و آخرت» درباره آنها صدق میکند.
هوش مصنوعی: موش صحبت کرد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! هرچند که زخمی و خستهام، اما در خدمت تو که مهربانی و نیکیات بینظیر است، قرار دارم. از تو انتظار دارم که به من نیکی کنی و به سؤالاتم بهطور معقول پاسخ دهی، تا قلبم از تردید و شک خارج شده و به یقین برسد.
هوش مصنوعی: موش گفت: شما بر اساس دادههایی تا مهرماه 2023 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! با فرض اینکه صوفیان در اصول و مسائل خود دچار اختلاف و تحریف هستند، چرا مردم تمایل به فاصله گرفتن از خلافت و مخالفت با آنان نشان نمیدهند و پیروان و مریدانشان هر روز بیشتر از پیش میشوند؟
هوش مصنوعی: اگر فرض را بر این بگذاریم که آنها نادان و بیعقل هستند، دیگران چرا به عقل خود عمل نمیکنند تا از آنها پیروی نکنند و از مسیر درست منحرف نشوند؟
هوش مصنوعی: گربه گفت: شما تا مهرماه 2023 روی دادهها آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ای موش! درباره سوألی که کردی و پرسیدی، چندین جنبه دارد. اکنون میخواهم برخی از این جنبهها را برایت توضیح دهم تا برایت واضح و روشن شود.
هوش مصنوعی: اولین نکته این است که عقل و فهم انسانها نمیتواند به همه چیز دست یابد و آنها نمیتوانند همه مسائل را درک کنند. به همین دلیل، بدون مربی و معلم، نمیتوانند به درک صحیح و عمیق از دانش شریعت دست یابند.
هوش مصنوعی: در این متن به نقد رفتار برخی از صوفیان اشاره شده است که به طور غیرصادقانه و با استفاده از ظاهر تقوا و دانش عرفانی، خود را در نظر دیگران موجه نشان میدهند. آنها سعی میکنند مخالفان خود را به عنوان افرادی بیایمان و گمراه معرفی کنند، در حالی که پیروان آنها تحت تأثیر آموزههای نادرست و فریبنده قرار گرفته و از اصل حقیقت و شناخت دور میشوند. این وضعیت به تدريج باعث میشود که مریدان از طریق تقلید و تعصب، به چنان حالتی برسند که در دام گمراهی بیفتند و درک واقعی از مسائل نداشته باشند.
هوش مصنوعی: هر وقت افرادی که از نظر عقل دچار کمبود هستند و در دانش و علمشان نقص دارند، چیزی را بیان کنند، آنچه که از آنها به وقوع میپیوندد، تماماً نادرست و بیاساس است.
هوش مصنوعی: یک روش دیگر این است که گروهی از مسلمانان با صداقت و نیت خوب، به ظاهر تحت تأثیر نصایح دیگران قرار میگیرند و به این نکتهها توجه دارند که نماز و روزه و شب بیداری عملهای خوبی هستند و ذکر توحید خدا در تقویت ایمان و یقین مؤثر است. جماعت صوفیه به ظاهر به این اصول پایبندند و عمل میکنند، اما پیروان و مریدان آنها از عمق مقاصد و نیتهای باطنی آنها که به دست آوردن دلها و منابع شخصی است، بیخبر هستند. بنابراین، آنها در دام اعتقاد و اخلاص به این گروه میافتند و به طور پیوسته به ارادت و محبت خود اضافه میکنند و به تدریج فریب میخورند تا کاملاً در دام آنها گرفتار شوند، مشابه نحوهای که صیادان کبوتری را به دام میاندازند.
هوش مصنوعی: ای شاه! لطفاً در مورد ویژگیها و نوع کار صیادان هند و عراق برای من توضیح بده.
هوش مصنوعی: گربه گفت: شما بر روی دادههایی تا مهرماه 2023 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: در هند، صیادان برای شکار آهو، یک برهی آهو را میگیرند و ریسمانی به شاخهایش میبندند. سپس آن را در چمنزار رها میکنند. بره به دور و اطراف میرود و آهوهای دیگر وقتی میبینند که بره راحت در حال گردش است، جذب آن میشوند و نزدیک میآیند. وقتی آهوها به بازی مشغول میشوند، ریسمان بره به شاخ سایر آهوها گیر میکند و باعث میشود که همه در دام بیفتند. هرچه تلاش میکنند تا فرار کنند، موفق نمیشوند و در نهایت صیادان از کمینگاه بیرون میآیند و آهوهای گرفتار را به راحتی صید میکنند.
هوش مصنوعی: صیادان عراقی در روش خود، کبوتر دست آموزی دارند که بال آن را بریدهاند. آنها در زمینی که آماده شکار کبوتران کردهاند، دانه میپاشند و این کبوتر دست آموز را در آنجا آزاد میکنند. سپس خودشان در کمین نشسته و منتظر میمانند تا کبوتران دیگر به سراغ آن کبوتر بیایند. در این حین، کبوتران به سمت کبوتر دست آموز و دانهها در زمین فرود میآیند. وقتی که آنها مشغول چریدن میشوند، صیادان ناگهان دامهای خود را که از قبل پهن کردهاند، میکشند و تمامی کبوتران را به دام میاندازند.
هوش مصنوعی: این گروه صوفی مانند داستانها و مثلهای قدیمی هستند، و آن صیاد، شیطان بدذات است. مردم صاف و صادق و کمعقل مانند آهوهای صحرا یا کبوتران آسمانی هستند. زیرا وقتی این افراد همجنس خود را میبینند و به دوستی با آنها رغبت میکنند، در دام فریب شیطان میافتند.
هوش مصنوعی: علاوه بر این، برخی افراد با فریب و تظاهر، پایههای افکار بیاساس را در ذهن مردم سادهدل ایجاد میکنند، مانند آن مرد عارف که پادشاه، وزیر و وکیل را با خیال بافی دور کرد.
هوش مصنوعی: ای شاه! این داستان چگونه بوده است، امیدوارم که بفرمایید و آن را برای ما نقل کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.