ابو محمد بن یحیی، معلم مامون، گفت: روزی ناگزیر از بیمارئی که دچارش بودم، نشسته نماز خواندم. قضا را مامون خطائی کرد. برخاستم تا تنبیهش کنم. وی گفت: شیخا، خداوند را نشسته اطاعت همی کنی اما برخاسته عصیان روا می داری؟
پاره ای از اهل کلام، با شنیدن این سخن گفته اند، این سخن مناسب حدیث مشهور است که: روزی برسد که در قعر جهنم هم شاهی سبز شود.
شیخ مقتول سهروردی در تلویحات گوید: انسان تا زمانی که ملکه ی خلع بدن حاصلش نشود، حکیم به حساب نیاید. و در این معنی نباید به فیلسوف نمایان خطاکار مادی التفات کرد. چه کار سترگ تر از آن است که آن ها گویند.
صاحب مفاحص گوید: تعبیر از مبداء فیاض، تعالی شانه، به وحدت رواست چه در برگیرنده تر از وجود است. پاره ای از عارفان از آن به نقطه تعبیر می کنند و شیخ (ابن) عربی از آن به عشق تعبیر می کند. و مردم را در عشق به وی مذاهبی گوناگون است. خدایش خیردهاد که چه نیک سرود:
حسن تو واحد اما کلام ما گوناگون است. هر چند این هم زیبائی ترا اشاره همی کند.
شعر:
هزاران چاره ضایع گشت و یک دردم نشد ساکن
کنون درد دگر از پهلوی هر چاره ای دارم
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
یک لمعه زروی لیلیت بنمایم
عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی
از سخنان بزرگان: اگر سنگین دلی داند که سنگین دل است، دیگر سنگین دل نبود.
در ربیع الابرار آمده است: استخوان جمجمه سری یافته شد که دندانهایش این جا و آن جا افتاده بود. وزن هر یک از دندان هایش چهار رطل بود.
حائک، اعمش را گفت: نظرت راجع به نماز با اقتدا به حائک چیست؟
گفت: بی وضو باکی ندارد. گفت: شهادتش را چه میگوئی؟ گفت: همراه با شهادت دو عدل پذیرفته است.
اعرابئی را پرسیدند که خورش را چه می نامید؟ گفت: داغ. گفتند اگر سرد شود چه گوئید؟ گفت: مهلت نمی دهیم سرد شود.
کسری انوشیروان به دادگری بنشسته بود. مردی کوتاه قد پیش آمد و گفت: مرا ستم کرده اند. انوشیروان به وی التفات نکرد.
بزرگمهر گفت: انصاف وی نیز بده. کسری گفت: به کوتاه قد کسی نتواند ستم کند. مرد گفت: خداوند کار پادشاه اصلاح بدارد، آنکس که به من ستم کرد، از من کوتاه قدتر است.
اگر خوک بار دیگر مسخ شود، زشتتر از جاحظ نتواند شدن. روزی وی به شاگردانش گفت: هیچ کس به اندازهٔ زنی مرا شرمسار نکرد که روزی به نزد طلاسازی مرا برد و گفت: «چون این بساز!»
من حیرانِ سخن وی ماندم. هنگامی که وی برفت، از طلاساز پرسیدم «چه میخواست؟» گفت: «از من خواست که برایش صورت جنی را سازم». گفتم: «نمیدانم چگونه بسازم.» رفت و ترا با خود آورد.
اعرابییی را ولایت یمن دادند. یهودیان را جمع کرد و گفت: راجع به عیسی(ع) چه گویید؟ گفتند: ویرا به صلیب آویختیم و بکشتیم. گفت: از زندان نرهید مگر آنکه دیهاش دهید.
از لطایف اعراب: اعرابییی به دیگری گفت: مرا بیست درهم وام ده و نیز یک ماه مهلت. گفت: بیست درهم را ندارم، اما به جای یک ماه یک سالت مهلت دهم.
اصمعی حکایت کرد که: روزی به قبیلهای رسیدم. و پارهای گوشت قورمه بدیدم که به ریسمانی کشیده بودند. به خوردنشان مشغول شدم.
زمانی که از خوردنشان فراغت یافتم، زن صاحب چادر بیرون آمد وگفت: آنچه به ریسمان بود چه شد؟ گفتم: آنها را خوردم.
گفت: خوراکی نبود. من زنیام که دخترکان را ختنه همیکنم. و هر بار که کسی را ختنه کنم، آنچه را قطع کنم بدان ریسمان کشم.
حجاج قتل مردی را عزم کرد. مرد بگریخت و مخفی شد. پس از آن، بعد از روزی چند به نزد وی بازگشت و گفت: (ای امیر گردنم را بر زن).
حجاج گفت: چه شد که بیامدی؟ گفت: خداوند کار امیر اصلاح کناد، هر شب به رویا همیبینم که تو مرا کشتهای. از این رو خواستم کشتن یک بار بوَد، نه بیش. حجاج وی را عفو کرد و جایزه بخشید.
عبدالاعلی سلیم، ریاکار بود. روزی گفت: مردم می پندارند که من ریاکارم. در حالی که دیروز روزه داشتم و امروز نیز روزه دارم و هنوز به کسی نگفته ام.
اعرابئی نماز خویش طولانی کرد. حاضران مدحش بگفتند. زمانی که نماز تمام کرد، گفت: نیز روزه هم هستم.
سقراط را همی بردند تا بقتل رسانند، همسرش به گریه افتاد. سقراط پرسیدش: ز چه رو همی گریی؟ گفت: از آن که ترا به مظلومی به قتل رسانند؟ گفت: مگر دوستی می داشتی من به ظالمی کشته شوم؟
هر دم زجهان عشق سنگی
بر شیشه ی نام و ننگم آید
چون اندیشم زهستی ی تو
از هستی خویش ننگم آید
شادم که داد وعده به فردای محشرم
کانروز هیچ وعده به فردا نمی رسد
در کتاب روضه از حضرت صادق(ع) نقل گشته است: خداوند کسی را که دوست پدر خویش حفظ کند، حفظ همی سازد. نیز از آن حضرت روایت شده است که: هر گاه دعا کنی، پندار که خواسته ات بردر سرای حاضر است.
در تاریخی چنین خوانده ام: از سخنان امیرمومنان(ع) پیرامن زوال حکومت بنی عباس: حکومت بنی عباس، آسانئی خالی از سختی است.
از این رو اگر ترک و دیلم و هند گرد شوند تا ملک از ایشان زایل سازند، نتوانند. تا آن که غلامانشان از میانشان برخیزند . . . و سلطانی از شاهان ترک، با صدائی پرهیبت برایشان مستولی شود.
از آغاز کشورشان رو سوی ایشان کند و هیچ شهری را نگذارد مگر بگشاید. و هیچ پرچمی نبیند مگر فرود آورد . . .
وی همواره چنین کند تا پیروزی یابد و سپس به حق پیروزی خویش به یکی از عترت من واگذارد که حق گوید و به حق عمل کند.
صاحب آن تاریخ گوید: وی از آن سلطان، هولاکوخان را مراد داشت که از خراسان آمد. چه آغاز حکومت بنی عباس از خراسان است. زیرا اول بار، به کوشش ابومسلم در خراسان با ایشان بیعت شد.
و حکایت کشته شدن المعتصم بالله عباسی بدست هولاکوخان، سخت مشهور است. و منظور از این که پیروزی را به یکی از عترت من واگذارد. مراد مهدی موعود(ع) است که خروجش چنان است که در خبر آمده است.
در بهجه الحدائق آمده است که کوفه حله و مشهد از قتل و غارت زمان هولاکوخان در امان اند. چه زمانی که هولاکو وارد بغداد شد.
پدر من و سیدبن طاوس و ابن عزفقیه پیش تر بدو نامه نوشته بودند و امان خواسته بودند. وی پس از فتح ایشان را طلب کرد. همگی جز پدر من ترسیدند. پدر اما بنزد وی رفت.
وی از او پرسید: چگونه پیش از پیروزی مرا نامه بنوشتی؟ گفت: از آن رو که امیر مومنان(ع)، خبر آمدن ترا بگفته بود و خبر بهر وی خواند.
افغان برآمد از هر طرف
کان مه خرامان در رسد
کآو از بلبل خوش بود
چون گل به بستان در رسد
امروز میرم پیش تو
تا شرمسار من شوی
ورنه چه منت جان من
فردا چو فرمان در رسد
آمد خیالت نیمه شب
جان دادم و گشتم خجل
خجلت رسد درویش را
ناگه چو مهمان در رسد
شب ها من زار زبون
باشم ز هجران بی سکون
هستم میان خاک و خون
تا شب به پایان در رسد
بعد از عمری که میهمان آمده ای
من بی خبر و تو ناگهان آمده ای
در خورد تو نیست نیم جانی که مراست
اما چه کنم که بی گمان آمده ای
ابوقیس کنیزکی را دوست همی داشت. کنیزک اما دوست همی داشت که از او دوری کند و عذابش دهد. و آن قدر چنین کرد که مرگ وی نزدیک شد.
زمانی که احتضارش فرا رسید، کنیزک را آگهی دادند. دلش به رحم آمد و به بالینش آمد. هنگامی که برسید، پرسید:
حالت چون است؟ مرد که سخن وی بشنید، سرود:
آن زمان که مرا همدم مرگ دید، مایلم شد، اما مرا آن زمان کار دگری بود.
وی که آمد، مرگ بین ما فاصله بود. زمانی که وصل خویش بخشید، وصلش مرا سودی نمی داد.
سپس سر بر پای وی بگذاشت و بمرد، خداوند رحمتش کناد.
شیخ ابوطالب مکی در فوت القلوب گوید: افلاک به نفس آدمیان همی گردد همین معنی رانیز از شیخ محی الدین عربی نقل کرده اند.
هر کس که به دور فلک حادثه زای
یک دم به مراد دل نشست از سر و پای
رقاص ز بهر نظارگیان
دستش بگرفت و گفت بالا بنمای
این قضا را گونه گون تصریف هاست
چشم بندش یفعل الله مایشا است
گر شود ذرات عالم پیچ پیچ
باقضای اسمان هیچ اند، هیچ
چون قضا بیرون کند از چرخ، سر
عاقلان گردند جمله کور و کر
قبله ای برخاستی گر ازحباب
آخر این خیمه است بس واهی طناب
این جهان و اهل آن بی حاصل اند
هر دو اندر بی وفائی یکدل اند
زاده ی دنیا چو دنیا بی وفاست
گرچه رو آرد به تو آن رو قفا است
نفس بد عهد است، زان رو کشتنی است
او دنی و قبله گاه او دنی است
نفس ها را لایق است این انجمن
مرده را در خور بود گور و کفن
نفس اگرچه زیرک است وخرده دان
قبله اش دنیاست او را مرده دان
این هنرهای دقیق و قال و قیل
قوم فرعون اند، اجل چون آب نیل
سحرهای ساحران آن جمله را
مرگ چو بی دان که آن شد اژدها
جادوئی ها را همه یک لقمه کرد
یک جهان پر شب بد، آن را روز خورد
نور از آن خوردن نشد افزون و بیش
بل همان نور است کان بوده است پیش
هست افزونی او را بی دلیل
کو بود حادث به علت ها علیل
چون زایجاد جهان افزون نشد
آنچه اول او نبود اکنون نشد
انیس کنج تنهائی کتاب است
فروغ صبح دانائی کتاب است
بود بی مزد و منت اوستادی
زدانش بخشدت هر دم گشادی
ندیمی، مغزداری، پوست پوشی
به سر کار گویای خموشی
درونش همچو غنچه از ورق پر
به قیمت هر ورق زان یک طبق زر
عماری کرده از رنگ ادیم است
دو صد گل پیرهن در وی مقیم است
همه مشکین عذاران توی بر توی
زبس رقت نهاده روی بر روی
زیک زنگی همه همروی و هم پشت
گرایشان را زند کس بر لب انگشت
گهی اسرار قرآن باز گویند
که از قول پیمبر راز گویند
گهی باشند چون صافی درونان
به انواز حقایق رهنمونان
گهی آرند در طی عبارت
به حکمت های یونانی اشارت
گهیت از رفتگان تاریخ خوانند
گه از آینده اخبارت رسانند
گهی ریزندت از دریای اشعار
به جیب عقل گوهرهای اسرار
به هر یک زین مقاصد چون نهی گوش
مکن از مقصد اصلی فراموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شامل نکات و حکایات مختلف از بزرگان و عارفان است که به موضوعاتی چون فلسفه، عرفان، عدالت، قضا و قدر، و نقد اجتماعی پرداختهاند. در ابتدا، به حکایتی از معلم مامون اشاره میشود که در مورد نشستن و برخاستن در نماز صحبت میکند و به تناقضاتی در رفتار انسانها اشاره میکند. سپس، نظرات شیخ سهروردی درباره حکمت بشر و سخنان عارفان در مورد عشق و وجود مطرح میشود.
در ادامه، حکایات جالبی از جمله انصاف کسری و دیدگاههای حکایتی درباره ارتباط انسانها و وضع موجود جامعه ارائه شده است. همچنین، اشعاری درباره عشق و فراق، حکمت زندگی، و نقش کتاب و دانش در زندگی انسان، ذکر شده است.
در نهایت، تأکید بر بیتوجهی به دنیا و زودگذر بودن آن و شناخت بر حقیقت و دانش، محور اصلی نگرش این متن است. به صورت کلی، این متن میکوشد به عمق و معناهای انسانی پرداخته و رفتار و کنشهای انسان را در برابر قضا و قدر، علم و عشق، و عدالت بازتاب دهد.
هوش مصنوعی: ابو محمد بن یحیی، معلم مامون، نقل میکند که یک روز به خاطر بیماریای که داشتم، ناچار شدم نشسته نماز بخوانم. در حین نماز، مامون خطایی انجام داد. من تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم، اما او گفت: «ای شیخ، تو در حال نشسته از خدا اطاعت میکنی، اما چرا ایستاده به خطا میروی؟»
هوش مصنوعی: عدهای از اهل علم و نظر، با شنیدن این عبارت، این گونه بیان کردهاند که این جمله با حدیث معروفی همخوانی دارد که میگوید: روزی خواهد آمد که حتی در عمق جهنم نیز درختی سبز رشد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: شیخ سهروردی در آثارش میگوید که انسان باید به درجهای از کمال و معرفت برسد تا بتوان او را حکیم نامید. در این راستا، نباید به فیلسوفانی که دچار اشتباهات مادی هستند، توجه کرد. زیرا آنها کارهای بزرگتری از خود نشان نمیدهند.
هوش مصنوعی: صاحب مفاحص میگوید: بیان مبدأ فیاض و تعالی به عنوان وحدت درست است، زیرا وجود را در بر میگیرد. برخی از عارفان به آن نقطه میگویند و شیخ ابن عربی آن را عشق مینامد. مردم در عشق به او نظرات و عقاید متفاوتی دارند. خداوند به او خیر عطا کند، چه سرودی زیبا سروده است.
هوش مصنوعی: حسن تو یکتا و منحصر به فرد است، اما صحبتهای ما متنوع و متفاوت است. با این حال، همه این صحبتها به زیبایی تو اشاره دارند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی ناامیدی اشاره میکند؛ او از بسیاری تلاشها و راهحلهایی که آزموده، سخن میگوید که هیچکدام نتیجهای نداشتهاند. اکنون که چارهای پیدا نکرده، درد و رنج جدیدی نیز به مشکلاتش اضافه شده است. در واقع، او احساس میکند که هرگز از درد و زخمهایش خلاصی نمییابد و با چالشی تازه مواجه است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از اصول و قوانین عقل و منطق پا فراتر نگذاری، نمیتوانی حتی به اندازه یک ذره بر آنچه که هستی، بیفزایی.
هوش مصنوعی: من یک اشاراتی از زیبایی معشوقهام را به تو نشان میدهم، اما اگر تو دیوانه من نشوی، من هم عاقل نخواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر فردی بداند که دلش سنگین است، در واقع دیگر سنگین دل نیست.
هوش مصنوعی: در کتاب ربیع الابرار ذکر شده است که استخوانهای یک جمجمه پیدا شده و دندانهای آن در نقاط مختلف پراکنده بود. هر کدام از دندانها وزنی به اندازه چهار رطل داشتند.
هوش مصنوعی: حائک به اعمش گفت: نظر تو در مورد نماز خواندن با اقتدا به حائک چیست؟
هوش مصنوعی: او گفت که بی وضو بودن اشکالی ندارد. سپس پرسیدند: درباره شهادت او چه نظری داری؟ او پاسخ داد که شهادتش به همراه دو شاهد معتبر مورد قبول است.
هوش مصنوعی: از یک عرب پرسیدند که غذای گرم را چه نامید؟ او پاسخ داد: «داغ». وقتی از او پرسیدند اگر سرد شود چه میگویید، او گفت: «اجازه نمیدهیم سرد شود.»
هوش مصنوعی: کسری انوشیروان به قضاوت در مورد انصاف مشغول بود. مردی با قد کوتاه جلو آمد و گفت که به او ظلم شده است. انوشیروان به او توجه نکرد.
هوش مصنوعی: بزرگمهر گفت: انصاف را به او هم بده. کسری پاسخ داد: کسی که قد کوتاهتری دارد، نمیتواند بر دیگران ظلم کند. مردی گفت: امیدوارم خداوند حکومت پادشاه را بهبود بخشد، زیرا کسی که به من ظلم کرده، از من قدش کوتاهتر است.
هوش مصنوعی: اگر خوک دوباره به شکل دیگری درآید، نمیتواند از جاحظ زشتتر شود. روزی او به شاگردانش گفت: هیچکس به اندازهی زنی مرا شرمسار نکرد؛ زنی که روزی مرا به پیش طلاسازی برد و گفت: «این را بساز!»
هوش مصنوعی: من از صحبتهای او به شدت متعجب شدم. وقتی او رفت، از طلاساز پرسیدم که چه چیزی میخواست. او گفت: "از من خواست که یک تصویر از یک جن بسازم." من جواب دادم: "نمیدانم چطور باید این کار را انجام بدهم." سپس او رفت و تو را با خود آورد.
هوش مصنوعی: یک حاکم عربی ولایت یمن را به عهده گرفت. او یهودیان را جمع کرد و از آنها پرسید: درباره عیسی(ع) چه نظری دارید؟ یهودیان پاسخ دادند: او را به صلیب کشیدیم و کشتیم. حاکم گفت: تا زمانی که دیهاش را نپردازید، از زندان آزاد نخواهید شد.
هوش مصنوعی: یک اعرابی به دیگری گفت: «بیست درهم به من وام بده و یک ماه هم به من مهلت بده.» دیگری پاسخ داد: «من بیست درهم ندارم، اما به جای یک ماه میتوانم یک سال به تو مهلت بدهم.»
هوش مصنوعی: اصمعی داستانی را نقل میکند که روزی به یک قبیله رسید و تکههای گوشت قورمهای را دید که به ریسمانی آویزان شده بودند. او به خوردن آنها مشغول شد.
هوش مصنوعی: وقتی که از خوردن غذا پایان یافتم، زن صاحب چادر بیرون آمد و پرسید: "آنچه به ریسمان بود چه شده است؟" من پاسخ دادم: "من آنها را خوردم."
هوش مصنوعی: او گفت: خوراکی وجود نداشت. من زنی هستم که دختران را ختنه میکنم. هر بار که کسی را ختنه میکنم، آنچه را که قطع میکنم به وسیله همان ریسمان به دست میآورم.
هوش مصنوعی: حجاج تصمیم گرفت که مردی را بکشد. آن مرد فرار کرد و مخفی شد. چند روز بعد، او دوباره به نزد حجاج برگشت و گفت: "ای امیر، مرا بکشید."
هوش مصنوعی: حجاج پرسید: چرا به اینجا آمدی؟ او پاسخ داد: امیدوارم خداوند کارهای امیر را اصلاح کند. هر شب در خواب میبینم که تو مرا کشتهای. به همین دلیل خواستم یک بار کشته شوم، نه بیشتر. حجاج او را بخشید و به او پاداش داد.
هوش مصنوعی: عبدالاعلی سلیم به دنبال جلب توجه دیگران بود. او یک روز بیان کرد که مردم فکر میکنند او فردی ریاکار است. در حالی که او ادعا میکرد که دیروز روزه گرفته و امروز نیز روزه دارد و هنوز به کسی در این باره چیزی نگفته است.
هوش مصنوعی: یک عرب نماز خود را به درازا کشید و حضار در مدح او سخن گفتند. وقتی که نماز را به پایان رساند، گفت: "من همچنین روزه دارم."
هوش مصنوعی: سقراط را به سمت اعدام میبردند و همسرش به شدت گریه میکرد. سقراط از او پرسید: چرا گریه میکنی؟ او پاسخ داد: به خاطر اینکه تو به ناحق کشته میشوی. سقراط گفت: آیا تو دوست داشتی من به دست ظالمی کشته شوم؟
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق در دنیا، سنگی بر شیشهی آبرو و حیثیتم میافتد.
هوش مصنوعی: وقتی به این فکر میکنم که وجود تو چقدر با وجود خودم در ارتباط است، احساس شرم میکنم.
هوش مصنوعی: خوشحالم که وعده روز قیامت به من داده شده است، زیرا در آن روز هیچ وعدهای به فردا نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: در کتاب روضه از حضرت صادق(ع) نقل شده است که خداوند کسی را که به پدرش احترام بگذارد و از او حمایت کند، حفظ خواهد کرد. همچنین از آن حضرت روایت شده که وقتی دعا میکنی، تصور کن که آرزویت در آستانه تحقق است و به زودی به آن خواهی رسید.
هوش مصنوعی: در تاریخ خواندهام که امیرالمؤمنین(ع) درباره نابودی حکومت بنی عباس فرمودهاند: حکومت بنی عباس، مانند یک وضعیت آسان و بدون دشواری است.
هوش مصنوعی: بنابراین اگر قبایل ترک و دیلم و هندیها متحد شوند تا سرزمین را از دست آنها بگیرند، قادر به انجام این کار نخواهند بود. تا زمانی که غلامان آنها از بینشان برنخیزند و سلطانی از شاهان ترک با صدایی پرنفوذ بر آنان مسلط نشود.
هوش مصنوعی: از آغاز سرزمین خود به سوی آنها حرکت کند و هیچ شهری را نبینید مگر اینکه آن را فتح کند. و هیچ پرچمی را نبیند مگر اینکه آن را به زمین آورد.
هوش مصنوعی: او همواره این کار را انجام میدهد تا به پیروزی برسد و سپس پیروزی خود را به یکی از خانواده من میسپارد که راستگو باشد و به حق عمل کند.
هوش مصنوعی: نویسنده در اینجا به سلطان هولاکوخان اشاره میکند که از خراسان آمده است. او توضیح میدهد که آغاز حکومت بنیعباس نیز به خراسان مرتبط است، چرا که اولین بار از طریق تلاشهای ابومسلم در خراسان با آنها بیعت شده است.
هوش مصنوعی: کشته شدن المعتصم بالله عباسی به دست هولاکوخان بسیار معروف است. در اینجا اشاره به این دارد که پیروزی به یکی از نسلهای من واگذار خواهد شد، که منظور از آن مهدی موعود(ع) است و خروج او طبق آنچه در اخبار آمده، خواهد بود.
هوش مصنوعی: در کتاب بهجه الحدائق بیان شده است که شهرهای کوفه، حله و مشهد در دوران هولاکوخان از قتل و غارت مصون ماندهاند. این موضوع به زمانی اشاره دارد که هولاکو به بغداد وارد شد.
هوش مصنوعی: پدر من و سید بن طاوس و ابن عزفقیه قبلاً نامهای به او نوشته بودند و از او امان خواسته بودند. بعد از اینکه او فتح کرد، آنها را نزد خود فراخواند. همه به جز پدر من ترسیدند، اما پدر به دیدن او رفت.
هوش مصنوعی: او از او پرسید: چگونه پیش از این که تو پیروز شوی، برای من نامه نوشتی؟ او جواب داد: به این دلیل که امیر مومنان(ع) خبر آمدن تو را به من گفته بود و من نامه را به او خواندم.
هوش مصنوعی: به اطراف نگاهی بیندازید، صدای افغانهای بلند میشود چون آن ماه زیبایی که با وقار و ناز به سمت ما میآید.
هوش مصنوعی: آوای بلبل زمانی دلنشینتر میشود که گل به باغ بیاید و زیباییاش را نمایان کند.
هوش مصنوعی: امروز به نزد تو میروم تا تو هم احساس شرمندگی کنی.
هوش مصنوعی: اگر روزی به من فرمانی داده شود، در آن صورت من چه توقعی از جان خود باید داشته باشم؟
هوش مصنوعی: در نیمه شب، وقتی که خیال تو به سراغم آمد، جانم را دادم و متوجه شدم که شرمنده شدهام.
هوش مصنوعی: وقتی مهمانی به ناگهان و بدون انتظار وارد میشود، درویش هم به همین اندازه شرمنده و خجالتزده میشود.
هوش مصنوعی: شبها به شدت نگران و غمگین هستم، به خاطر دوری و بیقراری.
هوش مصنوعی: در این لحظه، در شرایط سخت و دشواری قرار دارم، در حالی که آرزو میکنم شب به پایان برسد و به روشنایی روز برسیم.
هوش مصنوعی: بعد از مدتی طولانی که مهمانی آمده بود، ناگهان تو بدون اینکه من خبر داشته باشم، وارد شدی.
هوش مصنوعی: در وجود تو نشانهای از عشق من نیست، اما چه کنم که بیتردید به زندگی من وارد شدهای.
هوش مصنوعی: ابوقیس عاشق کنیزکی بود، ولی آن دختر او را نمیخواست و سعی داشت او را دور کند و اذیتش کند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا جایی که حال ابوقیس به شدت خراب شد و مرگ او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: زمانی که لحظهی مرگ او نزدیک شد، خدمتکار را فراخواندند. او تحت تأثیر قرار گرفت و به بالینش آمد. وقتی به آنجا رسید، از او سؤال کرد:
هوش مصنوعی: حالت چطور است؟ مردی که صحبتهای او را شنید، چنین گفت:
هوش مصنوعی: در آن زمانی که مرگ به سراغم آمد، تمایل داشتم که با او همراه شوم، اما در آن زمان مشغول موضوع دیگری بودم.
هوش مصنوعی: زمانی که او وارد شد، مرگ میان ما فاصلهای ایجاد کرده بود. اما وقتی که ارتباط خود را برقرار کرد، این ارتباط برای من سود و فایدهای نداشت.
هوش مصنوعی: سپس سرش را بر پای او گذاشت و جان سپرد، خداوند او را مورد رحمت قرار دهد.
هوش مصنوعی: شیخ ابوطالب مکی در کتاب "فوت القلوب" میگوید: سیارات بر اساس نفس انسانها در حرکت هستند و این معنا نیز از شیخ محیالدین عربی نقل شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که یک لحظه خوشی در زندگیاش پیدا کند و بتواند به خواستههای دلش برسد، مثل یک اتفاقی است که به دور از مشکلات و حوادث زندگی رخ میدهد.
هوش مصنوعی: رقاص برای تماشاچیان دستش را بالا برد و گفت: «علاوه بر تماشا، به زیبایی من توجه کنید.»
هوش مصنوعی: این سرنوشت سرشار از تنوع و تغییرات است و چشمان ما به اراده خداوند بسته است.
هوش مصنوعی: اگر ذرات جهان به هم بیفتند و در هم پیچیده شوند، باز هم به حکم آسمان هیچ و پوچ هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر و سرنوشت انسانها را از دایرهی زندگی خارج کند، همگان، حتی عاقلترین افراد، به نادانی و ناتوانی در درک واقعیتها دچار میشوند.
هوش مصنوعی: اگر قبلهای از حباب برخیزد، نشان میدهد که وجود این خیمه فقط به دلیل طناب و بافندگی آن است و به حقیقت نیست.
هوش مصنوعی: دنیا و ساکنان آن هر دو بیفایدهاند و همگی در نیرنگ و عدم وفاداری یک دل و همنظر هستند.
هوش مصنوعی: فرزند دنیا مانند خود دنیا وفادار نیست؛ حتی اگر در ظاهر به تو روی بیاورد، از پشت سر به تو خنجر خواهد زد.
هوش مصنوعی: نفس انسان، ناپایدار و وفادار نیست، به همین دلیل باید بر آن فائق آمد. دنیای مادی و دلبستگیهای آن، مرکز توجه و مقصد نفس است.
هوش مصنوعی: این جمعیت شایسته نفسهای پاک و زنده است، اما بدنهای مرده تنها به قبر و کفن نیاز دارند.
هوش مصنوعی: اگرچه نفس انسان زیرک و فریبکار است و توجهش به دنیا است، اما او را باید مرده تلقی کرد.
هوش مصنوعی: این هنرهای ظریف و حرفهای زیبا که از سوی قوم فرعون به نمایش گذاشته میشوند، مانند سرنوشتی حتمی و غیرقابل اجتناب هستند که به راحتی میتوان از آن گذر کرد، مانند آب نیل.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، جادوگران با طرز خاصی در حال انجام کارهای خود هستند و به نظر میرسد که به زودی مرگ به سراغ آنها میآید، چرا که آنچه که در حال تحقق است، به بزرگی و خطرناکی یک اژدهاست.
هوش مصنوعی: همه کارهای شگفتانگیز را در یک جمله خلاصه کرد. جهانی پر از تاریکی وجود داشت که آن را به روشنی تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: نور هرگز با خوردن زیادتر نمیشود، بلکه همان نوری است که همیشه وجود داشته است.
هوش مصنوعی: او به سبب وجودش، همواره در حال رشد و افزایش است، چرا که رخدادها و حوادثی که به علتها وابستهاند، ناتوان و ضعیف هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از زمان خلق جهان، چیزی به آن اضافه نشده که قبلاً وجود نداشته است. به عبارت دیگر، آنچه در ابتدا وجود داشت، همچنان باقی مانده و چیزی به وجود نیامده که از آن زمان تا کنون به آن افزوده شده باشد.
هوش مصنوعی: کتاب بهترین دوست تنهایی است و روشنایی صبح را به علم و آگاهی هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: استاد بزرگی وجود دارد که بدون هیچ چشمداشتی علم و دانش را هر لحظه به تو میآموزد و تو را آزاد میکند.
هوش مصنوعی: تو خلوت نشستهای و به ظاهر به کار مشغولی، اما در دل و ذهن خود سکوت را تجربه میکنی و رازهای نهانی را در خود نگه میداری.
هوش مصنوعی: درون این شخص مانند غنچهای است که از ورقهای زرین پر شده است و هر ورقش به قیمت بسیار بالایی میارزد.
هوش مصنوعی: شخصی با رنگی شاداب و زیبا مانند گل، دو صد گل را در لباس خود جای داده است.
هوش مصنوعی: تمام عطر سیاهپوشان به خاطر شدت محبت و احساسات خود به تو، صورتشان را در مقابل تو پایین آوردهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره شده که در زندگی هر فرد، تنها کسی که در مشکلات و چالشها به او کمک میکند و از او حمایت میکند، همان همراهی و پشتوانهاش است. هیچکس دیگری در سختیها نمیتواند آنقدر نزدیک باشد که به او کمک کند، به عبارتی، همدلی و یاری از نزدیکترین افراد به ماست.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات اسرار قرآن را بازگو میکنند و آن را به نقل از پیامبر اعلام میکنند.
هوش مصنوعی: گاهی این افراد مانند آینهای صاف هستند که به حقیقتها راهنمایی میکنند.
هوش مصنوعی: گاهی در لابهلای سخن، به نکتههای حکمتآمیز یونانی اشاره میکنند.
هوش مصنوعی: گاهی تو را از زندگانی گذشته یاد میکنند و گاهی از آینده اخبار و اطلاعاتی دربارهات خواهند گفت.
هوش مصنوعی: گاهی از دریای شعر، جواهرهای اسرارآمیز به ذهن تو سرازیر میشود و عقل تو از آنها بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: به هر کدام از این اهداف که میپردازی، گوشات را از هدف اصلی دور نکن و آن را فراموش نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.