گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

ای دوست به یک سخن ز من بگریزی

خوی تو نبد به هر حدیثی تیزی

بد گشتی از آن که با بدان آمیزی

بادیگ بمنشین که سیه برخیزی

مجیرالدین بیلقانی

ای دل! تو اگر ز رنج جان پرهیزی

در جستن وصل آب رخ خود ریزی

با یار چنان شبی که صد عمر دراز

بنشینی اگر از سر جان برخیزی

اوحدالدین کرمانی

ای دل چو تو از دامن حُسن آویزی

باید که زهیچ زحمتی نگریزی

شرط است که چون تو پای در عشق نهی

اول گامی زکام خود برخیزی

کمال‌الدین اسماعیل

زیبد اگر از تنگدلی بگریزی

در خرّمی و عیش فراخ آویزی

هم باده، گرت بجان ستانی میلست

هم جرعه ، اگگر دل دهدت خون ریزی

نجم‌الدین رازی

در دل چو شراب وصل ما میریزی

باید چو خمار گیردت نگریزی

با وصل منت اگر نشستی باید

با هر چ نشسته‌ای ازان برخیزی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه