گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

گر با فلکم کنی برابر بیشم

عالم همه یک ذره نیرزد پیشم

هرگز نمرم ز مرگ از آن نندیشم

کز گوهر خود ملایکت را خویشم

مهستی گنجوی

در کوی خرابات یکی درویشم

ز آن خم زکوة می بیاور پیشم

صوفی بچه ام ولی نه کافرکیشم

مولای کسی نیم، غلام خویشم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مهستی گنجوی
میبدی

گه با کف پرسیمم و گه درویشم

گه با دل پر نشاط و گه دل ریشم‌

گه باز پس خلق و گهی در پیشم

من بوقلمون روزگار خویشم‌

مولانا

آمد بت خوش‌عربدهٔ مِی‌کیشم

بنشست چو یک تنگ شکر در پیشم

در بر بنهاد بربط و ابریشم

وین پرده همی زد که خوش و بی‌خویشم

مشتاق اصفهانی

پیوسته ذلیل آشنا و خویشم

بیوفر نموده چرخ بیش از پیشم

در دیده هیچ‌کس نیایم آخر

نه عیب غنی نه هنر درویشم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه