گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ای گشته ببیداد و بدی کردن فاش

خواهم که کنم بوصل هجران تولاش

آن را که کنی همی پیاپی پاداش

خود را و مرا کرده بغم خوردن فاش

اوحدالدین کرمانی

زنهار به گفت و گوی [منشین به] او باش

غافل منشین و گم مکن عمر به لاش

خواهی که شود بر تو همه سرّی فاش

با خود می باش و با خود البتّه مباش

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
کمال‌الدین اسماعیل

زلف تو که نیست در درازی همتاش

بگذشت ز حد سیاه کاری باماش

دارد سر آن که سر زمن بر تابد

ور چون قد تو سیم کنم هم بالایش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مولانا

امروز حریف عشق بانگی زد فاش

گر اوباشی جز بر اوباش مباش

دی نیست شده است بین میندیش ز لاش

فردا که نیامده است از وی متراش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
ابن یمین

آنکس که مهیا بودش وجه معاش

وز دور فلک نباشدش هیچ خراش

دانم بکمالش نرسد نقصانی

بر خاطر اگر بگذرد اندیشه ماش

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه