آن مایه بزرگی و آن قبلهٔ انام
آن از کرم نشان و هنر زو گرفته نام
صدر جهان، سلالهٔ اقبال، فخر دین
کان هنر، جهان کرم، مفخر انام
فرمود اشارتی، که مر آن را به طوع و قهر
جز انقیاد روی نبینند، خاص و عام
فرمود تا ز اهل هنر، هر که در سخن
داده است روزگار ورا مایهای تمام
از گفتههای خویش رساند به خدمتش
از گونه گون نظم و نماید بدان قیام
من بنده با دلم به تمنا در آمدم
کآیا بود که باشد طبعم به نظم، رام
دل چون بدید صورت حالم، به طبع گفت
نظم از کجا و طبع که و مایهات کدام؟
هرگز به صورت آمد، بی مایه هیچ چیز؟
خاطر مسوز خیره به اندیشههای خام
از لطف طبع اهل هنر تا به طبع تو
چندان مسافت است که از نور تا ظلام
از دست رفته گیر عنان سخن، تو را
چون هست بر سرت ز فرومایگی لگام
گفتم دلا اگر چه سخنهات هست راست
تلخ است و هستم از سخنت نیک تلخ کام
دیر است تا که نیست مرا هیچ گونه، هیچ
در لفظم انتظار و نه در کارم انتظام
با کار بی نظام نباشد سخن به نظم
زین بس بود چو کار من افتاد با نظام
ای در دلت همیشه هنرها شده مقیم
وی بر درت همیشه هنرمند را مقام
ننهفتم ایچ عیب چو پذرفتهام، از آنک
پذرفتهٔ به عیب، شد ایمن ز ردّ مدام
اظهار عیب خود چو به فرمان نمی کنم
حاجت به عذر نیست همین بود والسلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مقام و عظمت هنرمند میپردازد و از قدرت و تأثیر هنر بر زندگی انسانها سخن میگوید. شاعر با اشاره به وجود هنری در دل و جان خود، به دنبال آن است که کیفیت و اهمیت هنر را درک کند و میگوید که بدون مایه و بنیاد، هیچ چیزی ارزش ندارد. او تأکید میکند که سخن بدون نظم و ترتیب نمیتواند به خوبی بیان شود و خود را به عنوان فردی معرفی میکند که در جستوجوی نظم و زیبایی در کلام است. در نهایت، شاعر بیان میکند که عیوب خود را نمیپذیرد و همواره تلاش میکند تا بدون عذر و بهانه، به هنر و کلام خویش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: او باعث بزرگمنشی و ادای احترام تمام انسانهاست و به خاطر لطف و استعدادش، نامش بر سر زبانها افتاده است.
هوش مصنوعی: بالاترین مقام در دنیای هستی، نسل خوشبختی و افتخار دین است، زیرا این هنر و مهارت در خلق و بخشش، موجب سربلندی تمام موجودات است.
هوش مصنوعی: فرمود که اشارهای کرد، و آن اشاره را جز با تسلیم و بیچون و چرا، نه مردم خاص و نه عام نمیتوانند درک کنند.
هوش مصنوعی: فرمود تا از میان هنرمندان، هر کسی که در سخن گفتن تبحر و مهارت دارد، او را از تمام از استعداد و توانایی برخوردار بدانید.
هوش مصنوعی: او با سخنان خود، انواع مختلفی از شعر را به او ارائه میدهد و به این ترتیب به او قیام و ایستادگی میآموزد.
هوش مصنوعی: من با دلِ پر آرزو و تمنّا به اینجا آمدم که آیا ممکن است طبیعت من، در قالب نظم، آرام گیرد؟
هوش مصنوعی: دل وقتی که وضعیت من را مشاهده کرد، به خود گفت که نظم و خوشنویسی از کجا پیدایش شده و چه کسی آن را به وجود آورده و جوهر این کار چیست؟
هوش مصنوعی: هرگز چیزی ارزشمند از ظاهری بیمایه و سطحی به دست نمیآید. پس دل خود را به تفکرات ناپخته و بیاساس نسوزان.
هوش مصنوعی: از ویژگی خوب اهل هنر تا ویژگیهای تو فاصلهای وجود دارد که مانند فاصله نور تا تاریکی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی در گفتار و رفتار خود از مرزهای ادب و وقار عبور کنی و دچار فرومایگی شوی، دیگر هیچ کنترلی بر خود نخواهی داشت. در واقع، وقتی انسان نهاد خود را به بیادبی و ناپاکی واگذار کند، تمام قدرتش را در زندگی از دست خواهد داد.
هوش مصنوعی: به دوست گفتم، اگرچه حرفهایت حقیقت دارد، اما تلخ است و من از گفتار تو تلخ کام شدهام.
هوش مصنوعی: زمان زیادی است که من هیچگونهی انتظاری ندارم، نه در صحبتهایم و نه در کارهایم نظمی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کار به درستی و نظم انجام نشود، سخن و گفتگو هم نمیتواند به خوبی پیش برود. این فقط به این خاطر است که وقتی کار من با نظم و ترتیب انجام میشود، نتیجهاش بهتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو در دل خود همیشه مکان هنری داری و در آستانهات همیشه هنرمندان مقام دارند.
هوش مصنوعی: اگر عیبی در خود دارم، آن را پنهان نمیکنم. چون عیب را پذیرفتهام، بنابراین از انتقاد و نکوهش مداوم در امان هستم.
هوش مصنوعی: اگر عیب خود را به زبان نیاورم و درخواستی نکنم، نیازی به عذرخواهی نیست، این همان است که باید بگویم و بس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر شاد گونه تکیه زده شاد و شاد کام
دولت رهی و بخت مطیع و فلک غلام
این روزگار بیخطر و کار بینظام
وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام
بر تو موکلند بدین وام روز و شب
بایدت باز داد به ناکام یا به کام
دل بر تمام توختن وام سخت کن
[...]
منت خدای را که برون آمد از غمام
بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
صدری که هست خادم پایش سر کفات
میری که هست عاشق دستش لب کرام
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک
[...]
هر شب نماز شام بود شادیم تمام
کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام
خورشید هر کسی که شب آید فرو رود
خورشید ما برآید هر شب نماز شام
روز فراق رفت و برآمد شب وصال
[...]
ای از کمال جاه تو ایام را نظام
وی از وفور علم تو اسلام را قوام
هستی حسام دین و ندیدست روزگار
در قمع شرک و نصرة دین چون یک حسام
سلطان اهل علمی و اندر معسکرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.