بیتو چو می در قدح ریزم و شکر به جام
خون بود آن در جگر، زهر شود این به کام
قد چو فرازی به باغ، رخ چو فروزی ز بام
سروی و سرو بلند، ماهی و، ماه تمام!
بر سر کویت مریز، خون مرا کی رواست
کشتن صید حرم، خاصه به بیت الحرام؟!
روز و شب از شوق وی، بر سر راهم که کی؛
قاصد فرخندهپی، آید و آرد پیام
صیدگه عشق راست، خاصیتی کاندرو؛
صید که زیرکتر است، زودتر افتد به دام!
یار چو عمر از برم، رفت شتابان بلی
یار ندارد وفا، عمر ندارد دوام
خنده کنی چون ز لطف، شانه زنی چون به زلف؛
حقهٔ گوهر کجا؟ طبلهٔ عنبر کدام؟!
گر طلبم وصل تو، کشتنیام؛ کز ازل،
خون منت شد حلال، وصل توام شد حرام!
غیر ز شوق وصال، خندهزنان روز و شب
آذر از اندوه هجر، گریهکنان صبح و شام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او به شدت تحت تأثیر محبوبش قرار دارد و احساس میکند که زندگی بدون او، شبیه میای بیمزه است. شاعر به توصیف زیباییهای محبوب و آلام ناشی از فراق او میپردازد و میگوید که هر لحظه به یاد او خون میریزد و درد میکشد. همچنین، او به بیوفایی زمان و نداشتن ثبات در عشق اشاره کرده و حسرت وصال محبوبش را به تصویر میکشد. در نهایت، او بین شادی ناشی از عشق و اندوه فراق در نوسان است و دلتنگیاش را به خوبی بیان میکند.
هوش مصنوعی: بدون تو، وقتی شراب را در جام بریزم و شکر را به خون اضافه کنم، آنچه در دل دارم برایم زهر میشود و طعمش تلخ و ناگوار میگردد.
هوش مصنوعی: قد و قامتش همچون درخت بلندی در باغ است و چهرهاش همانطور زیبا و درخشان است که در آسمان سروی سر بلندی دارد؛ همچون ماه کامل و زیبایی که در شب میدرخشد.
هوش مصنوعی: بر سر کوچهات، خون من را نریز، آیا کشتن یک شکار در خانهی کعبه جایز است؟
هوش مصنوعی: در طول روز و شب به خاطر شوق او، منتظر هستم که کی قاصدی خوشخبر بیاید و پیامی برایم بیاورد.
هوش مصنوعی: محل شکار عشق حقیقت دارد و ویژگیاش این است که هرچه شکارچی زیرکتر باشد، زودتر به دام میافتد.
هوش مصنوعی: عزیزم که چون عمر به سرعت از دست رفت، متأسفانه وفاداری در او نیست و عمر هم دوام و پایداری ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخندی، مثل لطفی که داری، و موهایت را نوازش کنی، این زیبایی و محبت چه چیزی میتواند با دُرّ و عطر مقایسه شود؟ این همه زیبایی و خوشبو بودن، با چیزهای گرانبها چگونه قابل سنجش است؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به وصالت دست یابم، باید بمیرم؛ زیرا از آغاز، خون لعنت بر من حلال شده و وصالت برایم ممنوع گردیده است.
هوش مصنوعی: به جز اشتیاق دیدار، روز و شب با خنده سپری میشود و صبح و شام به خاطر اندوه دوری، اشک میریزیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قافلهٔ شب گذشت صبح برآمد تمام
باده شد اکنون حلال خواب شد اکنون حرام
کاسه بدل شد به جام جام بدل شد به کام
خوشتر از این روزگار کو و کجا و کدام؟
خط سخنهای خوب یافت ز گنج کلام
بحر معانی گرفت همت طبعش تمام
دادگرا ملک را هم فلک و هم قوام
تاجورا بخت را هم شرف و هم نظام
عاجز قهرش قضا چاکر قدرش قدر
ساکن طبعش کرم شاکر جودش کرام
بسته ببندش سپهر اشهب زرین جناح
[...]
چند روی بیخبر آخر بنگر به بام
بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام
تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان
صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام
از هوس عشق او چرخ زند نه فلک
[...]
شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت
شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام
بلبل باغ سرای صبح نشان میدهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.