دید مردی را یکی در چشمهای
در بر چشمه بکرده رخنهای
اندران رخنه نشسته بود او
در ز مردم بر رخ خود بسته او
هر زمان در سوی چشمه تاختی
خویشتن در چشمه میانداختی
در میان چشمه خوردی غوطهای
بسته بد اندر میانش فوطهای
چون بکردی او شنا از پیش و پس
بازگردیدی از آن ره در نفس
اندران چشمه عجب نگریستی
دمبهدم از خود بخود بگریستی
دست را بر سر زدی از درد و خشم
خون بباریدی در آن چشمه و چشم
آن عزیز از وی بپرسیدی بهراز
کز برای چیست این سختی و آز
خود چه بودهست از برای چیست این؟
گریهات را از برای کیست این؟
گفت سی سال است تا من اندرین
چشمهام بنشسته دلزار و حزین
هست درّی اندرین چشمه عجب
از برای این برم اینجا تعب
از برای دُر درین زاری منم
اندرین جا بر چنین خواری منم
در همی جویم من اندر چشمه باز
بو که اندر آورم در چنگ باز
هردم اندر وی شنایی میبرم
وز لب این چشمه آبی میخورم
تا مگر آن در شود روزی مرا
باز آید بخت و پیروزی مرا
حال من اینست که گفتم اندکی
گر نمیدانی بگفتم بیشکی
این سخن بر راستی بشنفتهای
یا چو من تو نیز بس آشفتهای؟
گفت او را کای عزیز کامکار
کی شود دَر چشمهای دُر آشکار
در ز بحر آرند و در کانها برند
بلکه پیش زینت جانها برند
گر تو اندر چشمه درجویی همی
رنج باید برد از بیش و کمی
گر ترا از چشمه در حاصل شود
رنجبرد تو عجب باطل شود
کس نشان در درین چشمه نداد
خود کسی که در درین چشمه نهاد
تا کسی ننمایدت در نفیس
ورنه این کار تو میبینم خسیس
از کسی دیگر بیابی ناگهان
تو نظر کن اندر آن در یک زمان
تا دل تو برقرار آید مقیم
وارهی زین رنج و زین درد الیم
تا چو دریابی زمانی بنگری
بعد از این بر راه خود خوش بگذری
تا چو در بینی و سودا کم شود
این همه زحمت در آنجا کم شود
ورنه اندر چشمه هرگز دربود؟
یا کسی این راز هرگز بشنود؟
خیز و اندر بحر شو این در بیاب
خیز این بشنو ز من زین سر متاب
گر بسی اینجا بیابی در کنون
عاقبت آید بهتو صرع و جنون
این زمان در اولین پایهای
یا جنون را تو کنون همسایهای
این زمان در کار رنجی میبری
غم بسی در پرده دل میخوری
تا مگر بویی بیابی از یقین
لیک هستی این زمان اندر پسین
آنکه او در برد او غوّاص بود
در میان خاص و عام او خاص بود
آنکه او دریافت جانش زنده شد
در میان خلق او داننده شد
سالها باید درون آب را
قطرهای باید که آرد تاب را
سالها باید که دُری شبچراغ
در صدف پیدا شود گردد چراغ
سالها باید که تا درّی چنین
آورد بیرون و گردد مرسلین
در بحر کاینات است مصطفی
بر همه خلق جهان او پیشوا
او که خود دریست از دریای جود
همچو او دری نیاید در وجود
چون تمامت جزو و کل دریافت او
بر کنار بحر این دریافت او
در درون بحر در حاصل کند
یا مگر از جان مراد دل کند
دُرّ او اندر کنار بحر بود
همچو درّ او دگر دری نبود
هم نباشد همچو او درّی نفیس
قیمت او کی کند مرد خسیس؟
قیمت او جان جانان کرده است
بر «لعمرک» او قسمها خورده است
ای در دریای وحدت آمده
کام خود از در معنی بستده
ای تمامت غرقهٔ دریای تو
در همی جویند از سودای تو
جوهری بهتر ز دری لاجرم
میخورد بر جوهر پاکت قسم
جوهر بحر نبوّت آمدی
خلق عالم را تو رحمت آمدی
جوهری همچون تو کی بیند جهان
جوهر پیدا و از دیده نهان
جوهری و جوهری در کان دل
بلکه هستی جوهر هر جان و دل
ای ترا بحر عنایت در وجود
آفرینش پیش تو کرده سجود
لاجرم در سر رغبت یافتی
در دریای حقیقت یافتی
در دریای صور کمقیمت است
آن ز هر کس میتوان آورد دست
در دریای تو هرگز کس نیافت
دیدن جان تو هرگز کس نیافت
هم تویی روشن شده بحر یقین
دُر تمکین رحمة للعالمین
ای تو در دریای عز غرقه شده
گرچه مذهب گونهگون فرقه شده
تو درین ره درّ مکنون آمدی
خرقهپوش هفت گردون آمدی
ای دل از درد وصالش شوق بین
هر زمانی صد هزاران ذوق بین
در درون بحر او درها بسی است
لیک آن درها نه لایق هر کسی است
گر شوی یاران او را دوستدار
در کفت آرند دُرّ شاهوار
گر کنی این دُر او در گوش تو
دایما باشی ز کل بیهوش تو
گرچه او درهاست بیرون از شمار
گرچه او دریست از حق پایدار
هرکه در دریای او آید بهحق
در بیابد از وصالش در سبق
چون درین دریا شوی بیخویشتن
کم شود آنجا ترا این ما و من
بر کنار بحر بسیارند خلق
هر کسی در غوص رفته تا به حلق
در او جویند تا آگه شوند
از یقین در او آگه شوند
گر ترا شه در دهد زین بحر راز
وارهی یکسر ز زهر و قهر باز
گر ز شاه آمد ترا دری بهدست
جهد کن تا ندهیش آسان ز دست
چون شود گم آنگهی از دست تو
غم بود پیوسته همپیوست تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که داستان مردی را روایت میکند که در چشمهای نشسته و به دنبال در ورودی به دنیای خاصی است. او سالها در آن چشمه در جستجوی در است و هر روز غوطهور میشود تا شاید به هدفش برسد. مرد از درد و رنج خود مینالد و دیگران از او میپرسند که چرا اینگونه گرفتار است. او توضیح میدهد که سالها در اینجا به خاطر مشکلات و سختیها نشسته و امید دارد که روزی به آن در برسد و بختش برگردد.
در ادامه، شخصی دیگر به او میگوید که جای در نه در چشمه، بلکه در عمق دریاهاست و برای دستیابی به آن باید رنج کشید. او به او توصیه میکند که از تلاش دست برندارد و دچار یأس نشود. این داستان تجمعی از تمایلات انسانی به فهم و درک عمیقتر از وجود، عشق و حقیقت را نشان میدهد و در نهایت به ودیعتهایی از جستجوی حقیقت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: مردی را دیدم که در کنار چشمهای، نقبی به طرف آب زده بود.
هوش مصنوعی: او در یک شکافی نشسته بود و چهرهاش را از نگاه مردم پنهان کرده بود.
هوش مصنوعی: هر بار که به سمت چشمه میرفتی، خود را در آب آن میدیدی و تصویر خود را در آن میجستی.
هوش مصنوعی: شما در میان چشمی غرق شدهاید و از آن خارج نمیشوید، گویی در میان این آب، چهرهای پنهان دارید.
هوش مصنوعی: زمانی که او شنا کرد و به جلو و عقب رفت، از همان مسیر به نفس خود بازگشت.
هوش مصنوعی: در آن چشمه زیبایی که هر لحظه به آن مینگریستی، خودبهخود به یاد چیزهایی افتادی که باعث میشد اشکت بریزد.
هوش مصنوعی: دستت را بر سر گذاشتی و از شدت درد و خشم، اشکهایت مانند خون بر چشمانت ریخت.
هوش مصنوعی: از او پرسیدی که چرا این همه سختی و آزمایش وجود دارد و این راز چیست که در پس آن نهفته است.
هوش مصنوعی: خودت چه ارزشی داری که نگران هستی؟ چرا برای کسی گریه میکنی؟
هوش مصنوعی: او میگوید که سی سال است که در این چشمه نشسته و با دلی ناراحت و غمگین زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در این چشمه، گوهری به طرز شگفتانگیزی وجود دارد که من برای به دست آوردن آن اینجا آمدهام و مسیرم پر از رنج است.
هوش مصنوعی: در اینجا به خاطر ارزش و زیبایی (مانند دُر)، در این حال و وضع زار و بدبختی خودم به زندگی ادامه میدهم و در اینجا به خاطر این خفت و ذلت خودم را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: من در جستوجوی چشمهای هستم که از آن بازتابی بگیرم تا آن را در دستانم نگهدارم.
هوش مصنوعی: هر لحظه در عمق وجودش آگاهی جدیدی پیدا میکنم و از لبه این چشمه، آب زلالی مینوشم.
هوش مصنوعی: شاید روزی آن در باز شود و بخت و موفقیت به من روی بیاورد.
هوش مصنوعی: احساس من چنین است که اگر نمیدانی، کمی هم که شده به من بگو تا مطمئن شوم.
هوش مصنوعی: آیا تو هم این حرف را به درستی شنیدهای یا مانند من دچار پریشانی هستی؟
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای عزیز و کارآمد، در چه زمانی در چشمهای، مروارید نمایان میشود؟
هوش مصنوعی: انسانها از دریا گوهرها میآورند و از معادن سنگها استخراج میکنند، اما چیزی که ارزشمندتر است، جانها و روحهای زیباست که باید به سوی زینت آنها بروند.
هوش مصنوعی: اگر در چشمهای جستجو کنی، باید از نوسانها و تغییرات آن، چه زیاد باشد و چه کم، رنج و سختی را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: اگر از چشمهای که بهرهبرداری میکنی، به تو سختی و رنجی برسد، شگفتانگیز است که چنین زحمتی بینتیجه و پوچ خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچکس نشانی از این چشمه نداده است، مگر کسی که خود در این چشمه رفته و آن را دیده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی موفق نشود تو را به نمایش بگذارد، در غیر این صورت، متوجه هستم که این کار تو بسیار بخیلانه است.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان به کسی دیگر نگاه کنی، به همان اندازه که در یک لحظه وارد آن فضا میشوی.
هوش مصنوعی: برای اینکه دل تو آرام شود، باید از این رنج و درد سخت دور شوی و رها گردی.
هوش مصنوعی: باید زمانی را صرف کنی تا درک کنی و سپس میتوانی با آرامش و خوشحالی در مسیر زندگیات پیش بروی.
هوش مصنوعی: زمانی که به عمق موضوع نگاه کنی و به حقیقت پی ببری، تمام این زحمتها و دغدغهها کاهش خواهد یافت.
هوش مصنوعی: آیا در چشمه هیچگاه در وجود ندارد؟ یا کسی هرگز این راز را نخواهد شنید؟
هوش مصنوعی: بلند شو و در دریا جذب شو، این در را بیاب و این را از من بشنو، از این سر منحرف نشو.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا خیلی چیزها را جمع کنی و بهدست بیاوری، در نهایت ممکن است دچار جنون یا دیوانگی شوی.
هوش مصنوعی: در این لحظه، تو همسایهی جنون شدهای، پس اولین قدم را بردار.
هوش مصنوعی: در حال حاضر مشغول به تحمل زحمت و درد هستی و غمهای زیادی در دل بهصورت پنهان داری.
هوش مصنوعی: شاید بتوانی بویی از یقین پیدا کنی، اما وجود تو در این لحظه در انتهای روز است.
هوش مصنوعی: کسی که در عمق وجودش، درک و فهم عمیقتری دارد، حتی در جمعهای بزرگ و معمولی، به نوعی خاص و منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: کسی که روح خود را درک کرد، در میان مردم زندگی جدیدی پیدا کرد و به شناخت عمیقتری دست یافت.
هوش مصنوعی: سالها وقت لازم است تا حتی یک قطره آب بتواند به زندگی یا آرامش عمق بخشد.
هوش مصنوعی: باید سالها بگذرد تا در صدف، لؤلؤی ارزشمندی پیدا شود و آن لؤلؤ تبدیل به چراغی در شب شود.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن درّی گرانبها، سالها باید تلاش شود و آنگاه فرستادگانی به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: در دنیای بزرگ هستی، مصطفی در میان همه انسانها رهبری است برای همه.
هوش مصنوعی: او که به اندازه دریای generosity و بخشش است، مانند او کسی را نمیتوان در جهان یافت.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی تمام وجودت را به او سپردهای، مانند این است که او را در کنار دریا و در بستر وسیع آن احساس میکنی. این دریافت به تو این امکان را میدهد که عمیقتر و وسیعتر از قبل، او را درک کنی.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در عمق دریا چیزی به دست آورد یا اینکه برای رسیدن به آرزوها باید از جان خود بگذرد؟
هوش مصنوعی: گوهر او در کنار دریا قرار دارد، مانند آن گوهر هیچ دریا دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند او که گوهری گرانبها و نفیس باشد وجود نداشته باشد، چه کسی میتواند ارزش او را حساب کند و بر آن قیمت بگذارد، به ویژه افراد بخیل و تنگنظر؟
هوش مصنوعی: قیمت او جان محبوب را بسیار بالا برده است و برای او سوگندهای زیادی خورده شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در عمق دریای وحدت قرار داری و خواستههایت را از درک و شناخت حقیقت میگیری.
هوش مصنوعی: تو تمام وجودت در عشق و محبت خدایی غرق شده است و هرکس در پی خواستهها و رویای توست.
هوش مصنوعی: جواهری که ارزشش بیشتر از دریاست، به ناچار بر جوهر پاک تو قسم میخورد.
هوش مصنوعی: تو جوهر و essência نبوّت هستی و به عنوان رحمت، برای خلق عالم آمدهای.
هوش مصنوعی: کسی همچون تو که درخشش و ارزش زیادی دارد، چگونه میتواند جهان را ببیند در حالی که دیگر جواهرات فقط در ظاهر دیده میشوند و حقیقتاً ارزش آنها پنهان است؟
هوش مصنوعی: در دل هر فرد گوهری نهفته است و در واقع، این گوهر ماهیت وجود هر جان و دلی را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: ای تو که دریای لطف و محبت، در برابر وجود تو آفرینش تماماً خاضع و به خاک افتاده است.
هوش مصنوعی: در نتیجه، از روی تمایل و اشتیاق به حقیقت، به عمق واقعیت دست یافتهای.
هوش مصنوعی: در میان انبوهی از زیباییها و ویژگیها، زیباییهایی که کمتر مورد توجه قرار میگیرند، ارزش بالاتری دارند و به آسانی میتوان به آنها دست یافت.
هوش مصنوعی: در دریا و عمق وجود تو، کسی هرگز نتوانست غوطهور شود و زیبایی روح و جان تو را تجربه کند.
هوش مصنوعی: تو همان هستی که دریا را به یقین روشن کردهای، و مانند مرواریدی در دل تمکین، رحمتی برای همگان هستی.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دریای عزت غرق شدهای، هرچند که فرقهها و مذهبهای مختلفی وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو در این مسیر به عظمت و ارزشمند مانند یک جواهر گرانبها وارد شدهای، در حالی که به نشانه تواضع و اعتقاد، لباس سادهای بر تن داری.
هوش مصنوعی: ای دل، از شوق وصال محبوب، در هر لحظه شادمانیها و احساسات زیادی را تجربه کن.
هوش مصنوعی: در درون دریای او درهای زیادی وجود دارد، اما آن درها برای همه مناسب نیستند.
هوش مصنوعی: اگر دوست او باشی، دوستانت هم تو را خواهند ستود و ارزشمند خواهند دید.
هوش مصنوعی: اگر این گوهر را در گوش تو بگذارند، همیشه از تمامی دنیا غافل خواهی بود.
هوش مصنوعی: هرچند او تعداد درها را فراتر از شمارش میداند، او در اصلی و پایدار از حق است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دریای وجود او غوطهور شود، حقیقتاً از پیوند و اتصال او به اسرار و آنچه در او نهفته است، بهرهمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی در این دریا غرق شوی و خود را فراموش کنی، آنجا دیگر تفاوتی میان تو و دیگران نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در کنار دریا افراد زیادی وجود دارند که هر کدام در عمق آب غوطهور شدهاند و به دنبال چیز خاصی میگردند.
هوش مصنوعی: در او به دنبال دانایی و یقین هستند، و در خود او است که به آگاهی میرسند.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه تو را از این دریای اسرار خارج کند، به طور کامل از زهر و خشم رهایی خواهی یافت.
هوش مصنوعی: اگر از طرف شاه دروازهای به سوی تو باز شد، تلاش کن تا این فرصت را به سادگی از دست ندهی.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از غم دور میشوی، غم همیشه در کنارت باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.