بوسعید مهنه با مردان راه
بود روزی در میان خانقاه
مستی آمد اشک ریزان بیقرار
تا در آن خانقاه آشفته وار
پرده از ناسازگاری باز کرد
گریه و بد مستئی آغاز کرد
شیخ کو را دید آمد در برش
ایستاد از روی شفقت بر سرش
گفت هان ای مست اینجا کم ستیز
از چه میباشی بمن ده دست خیز
مست گفت ای حق تعالی یار تو
نیست شیخا دست گیری کار تو
تو سر خود گیر و رفتی مردوار
سر فرو رفته مرا با او گذار
گر ز هر کس دستگیری آیدی
مور در صدر امیری آیدی
دستگیری نیست کار تو برو
نیستم من در شمار تو برو
شیخ درخاک اوفتاد از درد او
سرخ گشت از اشک روی زرد او
ای همه تو ناگزیر من تو باش
اوفتادم دستگیر من تو باش
ای جهانی خلق مور خاکیت
پاک دامن کن مرا از پاکیت
برامیدی آمد این درویش تو
چون بنومیدی رود از پیش تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: بوسعید مهنه روزی در خانقاه بود که مردی مست و بیقرار وارد شد و شروع به گریه کرد. او پردهای از ناسازگاری برداشت و ناراحتیاش را ابراز کرد. شیخ بوسعید که او را دید، به او نزدیک شد و با مهربانی از او خواست که خشمگین نباشد و مشکلاتش را با او در میان بگذارد. اما مرد مست به شیخ گفت که او نمیتواند به او کمک کند و از او خواست که به مشکلات خود بپردازد. شیخ از درد و ناراحتی او متاثر شد و درخواست کرد که او را دستگیر کند و نگرانیش را به دوش بگیرد. در این حالت، مرد مست از شیخ خواست تا او را از گناهانش تطهیر کند. در نهایت، مرد مست به عنوان یک درویش از نزد شیخ دور شد.
هوش مصنوعی: بوسعید مهنه روزی در میان درویشان و عارفان بود و در حال گفتگو با آنان بود.
هوش مصنوعی: مستی به سراغم آمده و اشکهایم در حال ریختن است؛ بیقراری و آشفتگی مرا به آن خانقاه کشانده است.
هوش مصنوعی: گریه پرده از ناهماهنگی برداشت و شروع به بدحالی کرد.
هوش مصنوعی: سندی با گیرایی و محبت، به ملاقات شیخی رفت و به نشانه احساس محبت و احترام، در مقابل او ایستاد.
هوش مصنوعی: بگو هان، ای نوشیده، چرا در اینجا به جدال مشغولی؟ چرا از من دستت را دراز نمیکنی که بلند شویم و بریم؟
هوش مصنوعی: خمر (مست) میگوید: ای خداوند، یارت نیست، ای شیخ، برای کمک به تو کار من را انجام بده.
هوش مصنوعی: تو خودت را در نظر بگیر و با جدیت قدم بردار، اما من را به حال خودم رها کن و بگذار در کنار او بمانم.
هوش مصنوعی: اگر از هر کسی یاری برسانی، حتی مانند یک مور هم که باشد، به مقام عالیتری خواهی رسید.
هوش مصنوعی: کمکی از تو برنمیآید، پس برو؛ من دیگر در زمرهی تو نیستم، پس برو.
هوش مصنوعی: شیخ از شدت درد بر زمین افتاد و چهرهاش از گریه سرخ شد، در حالی که رویش زرد بود.
هوش مصنوعی: ای همه چیز من، من به تو نیاز دارم. در حال حاضر که به مشکل برخوردهام، لطفاً به من کمک کن.
هوش مصنوعی: ای جهانی که مخلوقی و خاکی، دامن پاک خود را به من بده تا به واسطه آن پاک شوم.
هوش مصنوعی: درویشی به امیدی به سراغ تو آمده است، مانند اینکه وقتی آب رودخانه از مقابل شما میگذرد، شما را ترک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.