هر زمان شوری دگر دارم ز تو
هر نفس دل خستهتر دارم ز تو
بر بساط عشق تو هر دو جهان
می ببازم تا خبر دارم ز تو
خاک بر فرقم اگر جز خون دل
هیچ آبی بر جگر دارم ز تو
چون ندارم هیچ آبی بر جگر
پس چگونه چشم تر دارم ز تو
نه که چشم من تر است از خون دل
زانکه دل خون تا به سر دارم ز تو
این دل یکتای من شد تو به تو
هر تویی عشق دگر دارم ز تو
نی خطا گفتم که در دل توی نیست
هم توی تویی اگر دارم ز تو
گفته بودی دل ز من بردار و رو
دل چو خون شد من چه بردارم ز تو
هر شبی چون شمع بیصبح رخت
سوز و تفی تا سحر دارم ز تو
چون برآید صبح همچون آفتاب
زرد رویی در بدر دارم ز تو
همچو چنگی هر رگی در پردهای
سوی دردی راه بر دارم ز تو
همچو نی دل پر خروش و تن نزار
جزو جزوم نوحهگر دارم ز تو
ماه رویا کار من از دست شد
تا کی آخر دست بردارم ز تو
کوه غم برگیر از جانم از آنک
دست با غم در کمر دارم ز تو
خیز ای عطار و سر در عشق باز
تا کی آخر دردسر دارم ز تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شوری که نسبت به محبوب خود دارد سخن میگوید. او هر لحظه دلش بیشتر برای محبوبش تنگ میشود و آماده است تا هر دو جهان را برای عشق او از دست بدهد. شاعر احساس میکند که دلش پر از درد و خون است و نمیتواند بدون یاد محبوبش زندگی کند. عشق او به محبوبش آنقدر عمیق است که حتی قطرهای آب هم برای التیام دردش نمییابد. او مانند شمعی بیسپیده و نیای پر از ناله است که در فراق محبوب به سر میبرد و از غم و درد عشق رنج میکشد. در نهایت، از عطار (شاعر و عارف مشهور) میخواهد تا به او کمک کند تا از این دردی که دارد رهایی یابد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به تو فکر میکنم، شور و حالی تازه در دل میجویم و در عین حال، حس کردم که دلتنگیام بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: من برای عشق تو همه چیز را رها میکنم و در این راه همه چیز را از دست میدهم، فقط برای اینکه از حال و روز تو مطلع باشم.
هوش مصنوعی: اگر جز اشک و غم برایم چیزی نمانده باشد و تنها درد دل از تو در دلم است، بر سرم خاک بپاشید.
هوش مصنوعی: وقتی که هیچ احساسی ندارم و دلم بیآب و عاطفه است، چگونه میتوانم به یاد تو اشک بریزم؟
هوش مصنوعی: چشم من از درد و اندوه پر از اشک نیست، بلکه دل من به خاطر تو آنقدر خونین و غمگین است که اشکهایم جاری میشود.
هوش مصنوعی: دل یکتای من به عشق تو غرق شده و هیچ عشق دیگری جز تو برایم معنا ندارد.
هوش مصنوعی: من نادرست نگفتهام که در دل تو هیچچیزی نیست؛ تو همان خودت هستی اگر من از تو چیزی داشته باشم.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که از من دل برکن و برو، اما حالا که دل من مثل خون شده، من چه چیزی میتوانم از تو بگیرم؟
هوش مصنوعی: هر شب مانند شمعی که تا صبح بسوزد، از عشق تو میسوزم و فکر تو را تا سپیدهدم در ذهن دارم.
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرا میرسد و آفتاب زرد خود را نشان میدهد، من در دل خود یاد تو را دارم.
هوش مصنوعی: مانند چنگی که هر رشتهاش در پردهای مینوازد، من نیز از تو راهی به سوی دردهایم پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: دل من مانند نی با صدای بلند ناله میکند و بدنم ضعیف و آسیبپذیر است، اما از تو برایم نوحه و اندوهی فراهم شده.
هوش مصنوعی: درخشش ماه و خیالاتم از دستم رفته است، نمیدانم تا کی باید از تو دل بکنم.
هوش مصنوعی: ای کوه غم، بار سنگین تو را از وجودم بگیر، زیرا که با وجود غم، به تو چنگ زدهام.
هوش مصنوعی: برخیز ای عطار و عشق را بگشا، تا کی باید از درد و مشکلات تو رنج ببرم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.