گنجور

 
عطار

عاشقی چیست ترک جان گفتن

سر کونین بی‌زبان گفتن

عشق پی بردن از خودی رستن

علم پی کردن از عیان گفتن

رازهایی که در دل پر خون است

جمله از چشم خون فشان گفتن

به زبانی که اشک خونین راست

قصهٔ خون یکان یکان گفتن

همچو پروانه پیش آتش عشق

حال پیدای خود نهان گفتن

عاشق آن است کو چو پروانه

می‌تواند به ترک جان گفتن

شیر چون می‌گریزد از آتش

شیر پروانه را توان گفتن

راهرو تا به کی بود سخنت

برتر از هفت آسمان گفتن

کم نه‌ای از قلم ازو آموز

ره سپرده سخن روان گفتن

کار کن زانکه بهتر است تو را

کار کردن ز کاردان گفتن

جان به جانان خود ده‌ای عطار

چند از افسانهٔ جهان گفتن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۴۴ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عراقی

سهل گفتی به ترک جان گفتن

من بدیدم، نمی‌توان گفتن

جان فرهاد خسته شیرین است

کی تواند به ترک جان گفتن؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
سعدی

سهل باشد به ترک جان گفتن

ترک جانان نمی‌توان گفتن

هر چه زان تلخ‌تر بخواهی گفت

شکرین است از آن دهان گفتن

توبه کردیم پیش بالایت

[...]

جلال عضد

مدح تو گفتم و چو بود دروغ

من پشیمان شدم از آن گفتن

بعد ازین هجو تو نکو گویم

سخن راست را توان گفتن

هلالی جغتایی

شکر آن را چه سان توان گفتن

نیست ممکن به صد زبان گفتن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه