گنجور

 
عطار

ما چو بی‌ماییم از ما ایمنیم

از تولا و تبرا ایمنیم

از تفاخر همچو گردون فارغیم

وز تغیر همچو دریا ایمنیم

چون گذر کردیم از بالا و پست

هم ز پستی هم ز بالا ایمنیم

چون نه نادان و نه دانا مانده‌ایم

هم ز نادان هم ز دانا ایمنیم

چون زبان از نیک و بد دربسته‌ایم

هم ز شنوا هم ز گویا ایمنیم

چون قرار کار ما رفتست دی

لاجرم ز امروز و فردا ایمنیم

نام و ننگ ما در اقصای جهان

گر نهان شد ور هویدا ایمنیم

روز و شب بی راه می‌جوییم راه

زانکه از ناایمنی ما ایمنیم

چون سر عطار گوی راه شد

از سریر لاف و سودا ایمنیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۲۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم