گنجور

 
عطار

چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم

که از مقصود خود بویی ندیدیم

بسی زاری و دلتنگی نمودیم

بسی خواری و بی برگی کشیدیم

بسی در گفتگوی دوست بودیم

بسی در جستجویش ره بریدیم

گهی سجاده و محراب جستیم

گهی رندی و قلاشی گزیدیم

به هر ره کان کسی گیرد گرفتیم

به هر پر کان کسی پرد پریدیم

چو عشق او جهان بفروخت بر ما

به جان و دل غم عشقش خریدیم

مگر معشوق ما با ماست زیرا

ز نور حضرت او ناپدیدیم

به دست ما به جز باد هوا نیست

که چون بادی به عالم بر وزیدیم

درین حیرت همی بودیم عمری

درین محنت به خون بر می‌تپیدیم

کنون رفتیم و عمر ما به سر شد

کنون این ره به پایان آوریدیم

دریغا کز سگ کویش نشانی

ندیدیم ار چه بسیاری دویدیم

بسی بر بوی او بودیم و بویی

به ما نرسید و ما از غم رسیدیم

چو مقصودی نبود از هرچه گفتیم

میان خاک تاریک آرمیدیم

کنون عطار را بدرود کردیم

کنون امید ازین عالم بریدیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۰۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

جوابش داد کاین ما هم شنیدیم

درستی را بدان قایم ندیدیم

شاه نعمت‌الله ولی

هر آن نقشی که بر دیده کشیدیم

به جز نور جمال او ندیدیم

به گرد نقطه چون پرگار گشتیم

به آخر هم بدان اول رسیدیم

چو قطره غرق بحر عشق گشتیم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
سلیمی جرونی

در آن منزل که ما اکنون رسیدیم

دم آخر ز یک تا صد که دیدیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه