گنجور

 
عطار

هر شبی عشقت جگر می‌سوزدم

همچو شمعی تا سحر می‌سوزدم

بی پر و بال توام تا عشق تو

گاه بال و گاه پر می‌سوزدم

چون کنم در روی چون ماهت نظر

کز فروغ تو نظر می‌سوزدم

چند دارم دیده بر راه امید

کز نظر کردن بصر می‌سوزدم

بی جگر خوردن دمی در من نگر

کز جگر خوردن جگر می‌سوزدم

گفت با من ساز تا کم سوزمت

گر نمی‌سازم بتر می‌سوزدم

سرد و گرمم می‌نسازد بی تو زانک

سوز عشقت خشک و تر می‌سوزدم

تا بخواهم سوختن یکبارگی

هر دم از نوعی دگر می‌سوزدم

تا قدم از سر گرفتم در رهش

از قدم تا فرق سر می‌سوزدم

تن زن ای عطار و عود عشق سوز

تا به خلوتگاه بر می‌سوزدم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۹۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال خجندی

رخ بپوشید و جگر میسوزدم

آتش پنهان بتر میسوزدم

خانه‌ گر از آب سازم چون حباب

آه دل دیوار و در میسوزدم

یاد آن لب، دل که خون آلود ازوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه